خطبه ابوبکر س هنگام حرکت ایشان بهسوی شام
ابن عساکر از عبدالرحمن بن جبیر روایت نموده: هنگامی که ابوبکر س(ارتش) [۳۸۰]را حرکت داد، درمیان ایشان برخاست، خداوند را ستود، و بر وی ثنا گفت، و سپس ایشان را به حرکت بهسوی شام دستور داد، و آنان را به فتح نمودن آن از طرف خداوند برایشان، بشارت و مژده داد، تا در آن مسجدها بنا نمایند، و چنین برداشت نشود که شما آنجا فقط برای بازی و سرگرمی میروید، شام جایی است سیر که در آنجا طعام برایتان زیاد میشود، ومن از سرمستی و کبر پناه میخواهم. اما سوگند به پروردگار کعبه، شما سرمستی و کبر میکنید، و من شما را به ده کلمه توصیه و سفارش میکنم، که آنها را حفظ دارید: شیخ فانی را به قتل نرسانید... و حدیث را، چنان که در الکنز (۱۴۳/۳) آمده، متذکر گردیده.
عمربن الخطاب سو تحریک نمودن به جهاد و بسیج شدن در راه خداوند، مشورت اش با صحابه در آنچه برایش پیش آمد (عمربن الخطاب سو تحریک نمودن به جهاد و امیر مقرّر نمودن کسی که اول به جهاد حاضر گردید).
ابن جریر طبری (۶۱/۴) از قاسم بن محمّد روایت نموده، که گفت: مثنی بن حارثه صحبت نمود و گفت: ای مردم! این طرف برایتان بزرگ جلوه نکند [۳۸۱]، چون ما زمین مزروعه فارس را تصرّف نمودهایم، و از دو بخش عراق بر بخش بهتر آن ما بر آنها غلبه کرده ایم [۳۸۲]، و عراق را با آنها نصف نمودهایم و از ایشان به دست آوردهایم، وکسی که طرف ما بود برایشان جرات گرفتهاند، و ما بعد آن هم ان شاءالله همین طور خواهد بود. و عمر سدر میان مردم برخاست و گفت: حجاز برای شما جز به صورت چراگاهی منزل نیست، و ساکنان آن غیر از این دیگر استفادهای از آن نمیتوانند، مهاجرینی که وارد میدان میشدند، اکنون در این وعده خدا کجااند؟ سوی زمینی که خداوند در کتاب برایتان وعده داده است که آن را برایتان به میراث دهد، حرکت کنید، چون گفته است:
﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ﴾[الفتح: ۲۸].
ترجمه: «تا آن را بر هر دین غالب گرداند».
و خداوند پیروز گرداننده دینش، غزت دهنده ناصر خود است، و اهل خود را بر میراثهای امتها مستولی میگرداند، بندگان صالح خدا کجااند؟
آن گاه: نخستین کسی که به جنگ حاضر گردید ابوعبیدبن مسعود بود، بعد از آن دومین کس سعدبن عبید -یا سلیط بن قیس- شبود،هنگامی که آن لشکر جمع گردید، به عمر گفته شد: بر آنها مردی از سابقه داران مهاجرین و انصار را امیر مقرر کن. عمر گفت: نه، به خدا سوگند، چنین نمیکنم، خداوند شما را به خاطر سبقت و سرعتتان بهسوی دشمن بلند نموده است، وقتی که ترسیدید و روبرو شدن (با دشمن) را سخت دانستید در این صورت به ریاست کسی از شما اولی است که به پاسخ دادن بهسوی جهاد سبقت نموده، و به دعوت جواب مثبت داده است. به خدا سوگند، جز نخستین ایشان را که به جنگ حاضر شده بود، دیگری را بر ایشان امیر مقرر نمیکنم، بعد از آن ابوعبید، سلیط و سعد را خواست و گفت: اگر شما دو تن از وی سبقت مینمودید، شما را متولّی این کار مینمودم، و پیشوایی خویش را با آن انتصاب درک مینمودید، آنگاه ابوعبید را بر ارتش امیر مقرر نمود، و به وی گفت: از اصحاب پیامبر صبشنو، و آنها را در امر شریک ساز، و تا این که درست معلومات کسب نکردهای به سرعت و عجله تلاش نکن، چون این جنگ است، و برای جنگ جز مرد متین و با آرامش، که فرصت رفتن به جنگ و خودداری از آن را میداند، دیگری در کار و شایسته نیست. و این را همچنین طبری (۶۱/۴) از طریق شعبی روایت نموده، و در حدیث وی آمده: برای عمر سگفته شد: کسی را که از صحبت رسول خدا بهرهمند باشد، بر آنها امیر مکرّر کن. عمر گفت: فضل صحابه فقط در سرعت ایشان بهسوی دشمن و جنگیدن در مقابل روی گردانان است، و چون عمل ایشان را قوم (دیگری) انجام دهد، و آنان سهل انگاری کنند، در آن صورت کسانی که سبکبار و گرانبار بیرون میشوند، از آنها براین (امارت) بهتراند، به هدا سوگند، کسی را برایشان جز نخستین ایشان که به جنگ آمادگی نشان داد نمیفرستم، بنابراین ابوعبید را امیر مقرر نمود، و او را در خصوص عسکرش توصیه کرد.
[۳۸۰] در اصل حبشه آمده که غلط میباشد. [۳۸۱] طرف فارس برایشان از بدترین و گرانترین طرفها بود، البته به خاطر قدرت و شوکت آنها و سیطره و غلبهشان بر ملتها، به نقل از طبری. و عمربن الخطاب سسه روز آنها را بدین طرف دعوت نمود و هیچ کس جواب نداد، و در روز چهارم پاسخ مثبت دادند. [۳۸۲] یعنى: اگر عراق را دو نیم کنی، ما بر نصف بهتر و خوب آن دست یافتهایم، و جانب نه چندان خوب آن تحت تصرّف آنهاست. م.