پیامبر ص و عزّت نمودن انصار، و داستان اسید بن حضیر با وی
ابن عدی، بیهقی و ابن عساکر از انس سروایت نمودهاند که گفت: اسید بن حضیر سنزد رسول خدا صهنگامی آمد،که وی طعامی [۳۲۵]را تقسیم نموده بود، و اهل بیتی از انصار را از بنی ظفر که نیازمندی و حاجتی داشتند برای رسول خدا صمتذکر گردید، و اکثر اهل آن خانه زنان بودند. پیامبر خدا صبه او گفت: «-ای اسید- ما را گذاشتی تا این که آنچه در دست مان بود رفت، وقتی شنیدی که چیزی برای مان آمد، آنگاه اهل آن خانه را برای من متذکر شو». بعد از آن طعامی از خیبر که متشکل از جو و خرما بود برایش آمد، رسول خدا صآن را در میان مردم تقسیم نمود، و در میان انصار تقسیم کرد، و به آنان زیاد داد، و برای اهل آن خانه نیز سهم زیادی عطا فرمود. اسید بن حضیر با اظهار تشکر گفت: ای نبی خدا، خداوند نیکوترین -یا این که گفت: بهترین- پاداش دهد. پیامبر خدا صفرمود: «و شما ای انصار، خداوند به شما نیکوترین پاداش را بدهد - یا این که گفت: بهترین، چون شما تا جایی که من میدانم عفیف و پرصبرید، و بعد از من ترجیح دادن دیگران را بر شما در امارت و اموال خواهید دید، بنابراین صبر کنید تا با من در حوض ملاقات کنید». این چنین در کنزالعمال (۱۳۵/۷) آمده. و این را همچنین حاکم در المستدرک (۷۹/۴) روایت نموده، میگوید: این حدیث صحیح الاسناد میباشد، ولی بخاری و مسلم روایتش ننمودهاند. و ذهبی گفته: صحیح است.
و نزد امام احمد از اسید بن حضیر سروایت است که گفت: اهل دو خانه از قومم، اهل خانهای از ظفر و اهل خانهای از بنی معاویه نزدم آمده گفتند: از طرف ما با رسول خدا صصحبت کن، که به ما سهم بدهد، یا (گفتند) به ما عطا نماید، یا مانند آن، من با وی صحبت نمودم، فرمود: «بلی، برای هر یکی از آنها نصف سهم میدهم، و اگر خداوند باز برای مان آورد، بر آنها باز بر میگردیم»، میگوید: گفتم: خداوند پاداش نیکو دهد، ای رسول خدا. گفت: «و شما نیز خداوند به تو پاداش نیکو دهد، چون شما تا جایی که میشناسیم شما را عفیف و پرصبرید، و شما پس از من به ترجیح دادن دیگران بر خود روبرو خواهید شد». هنگامی که (دوران) عمربن خطاب سبود، (وی) در میان مردم تقسیم نمود، و از آن برای من لباسی را فرستاد، و من آن را کوچک یافتم. و در حالی که نماز میخواندم جوانی از قریش از پهلویم گذشت، و بر وی لباسی از همان لباسها قرار داشت که آن را (از فرط رسایی بر زمین) میکشید، آنگاه من قول رسول خدا صرا به یاد آوردم که: «شما پس از من به ترجیح دادن دیگران بر شما روبرو خواهید شد» و گفتم: خدا و پیامبرش راست گفتهاند، آنگاه مردی نزد عمر س رفت و به او خبر داد. عمر آمد، و من نماز میخواندم و گفت: ای اسید، نماز بخوان. هنگامی که نماز خود را خلاص نمودم گفت: چگونه گفتی؟ و به وی خبر دادم. فرمود: آن لباسی است که من آن را برای فلان شخصی که بدری، احدی و عقبی ای است فرستادم، بعد این جوان نزدش آمد، و آن را از او خرید و پوشید، و تو گمان نمودی که آن (ترجیح) در زمان من میباشد؟ میگوید: گفتم: -به خدا سوگند- ای امیرالمؤمنین گمان نمودم که آن، در زمان تو نمیباشد. هیثمی (۳۳/۱۰) میگوید: این را امام احمد روایت نموده، و رجال وی ثقهاند، جز اینکه ابن اسحاق با وجود ثقه بودنش مدلس میباشد.
[۳۲۵] طعام در عربی غذا، خوراک و گاهی غله و گندم را نیز افاده میکند، و در این جا به خاطر مجهول بودن آنچه توزیع شده ما آن را به شکل مطلق ذکر نمودیم. م.