ابیات ابن رواحه هنگام قتال
ابن اسحاق از عبّاد بن عبدالله بن زبیر بروایت نموده، که گفت: پدر رضاعی ام -که از بنی مره بن عوف بود- برایم بیان نموده گفت: هنگامی که جعفر سکشته شد، عبدالله بن رواحه سپرچم را گرفت، و با آن در حالی که بر اسب خود سوار بود پیش رفت، ولی شروع به توقف کردن نمود، و به خود اندکی تردد راه داد و میگفت:
اقسمت يا نفس لتنز لنّه
لتنزلن او لتكرهنه
ان اجلب الناس وشدّوا الرّنّه
مالي اراك تكرهين الجنّه؟
قد طال ما قد كنت مطمئنه
هل انت الا نطفه في شنّه
و همچنین گفت:
يا نفس ان لا تقتلي تـموتي
هذا حـمـام الـموت قد صليت
وما تـمنّيت فقد اعطيت
ان تفعلـ فعلهمـا هديت
هدفش دو همراهش، زید و جعفر باند، بعد از آن پایین گردید. هنگامی که پایین آمد، پسر عمویش برایش استخوان گوشت داری را آورد و گفت: با این پشتت را محکم دار، چون تو در این روزها خیلی سختی دیدهای. او آن را از دستش گرفت، و از آن با دهان خود اندکی را برداشت، آنگاه ازدحامی را از جمعیت را دید. و (خطاب به خود) گفت: تو مشغول دنیا هستی؟! سپس آن را از دست خود انداخت، و شمشیرش را گرفت و جلو رفت و جنگید تا این که کشته شد [۵۸۵]. این چنین در البدایه (۲۴۵/۴) آمده. و این را همچنین ابونعیم در الحلیه (۱۲۰/۱) روایت نموده، و همچنین طبرانی روایت نموده، و رجال وی، چنان که هیثمی (۱۶۰/۶) میگوید، ثقهاند.
[۵۸۵] حسن. ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام (۴/۱۱) آمده است همچنین ابونعیم در «الحلیة» (۱/۱۲۰). نگا: «مجمع الزوائد» (۶/۱۶۰).