قصّه حمله علی بن ابی طالب برای کشته شدن در راه خدا
ابویعلی، ابن ابی عاصم، بورقی و سعید بن منصور از علی سروایت نمودهاند که گفت: هنگامی که مردم از رسول خدا صدر روز احد کنار رفتند، من در میان کشته شدگان نگاه نمودم، ولی رسول خدا صرا ندیدم، آنگاه گفتم: به خدا سوگند، او کسی نیست که فرار کند، و در میان کشته شدگان هم نمیبینمش، چنان میپندارم که خداوند بر ما نظر به آنچه کردیم، غضب گردیده، و نبی خود را بلند نموده است، بنابراین (برای من) [۵۴۵]خیری جز این نیست که بجنگم، تا کشته شوم، بعد غلاف شمشیر را شکستم و بر قوم حمله نمودم، و آنها راه را برایم گشودند، و ناگهان با رسول خدا صدر میان آنها برخوردم [۵۴۶]این چنین در کنزالعمال (۲۷۴/۵) آمده. هیثمی (۱۱۲/۶) میگوید: این را ابویعلی روایت نموده، و در آن محمّد بن مروان عقیلی آمده، ابوداود و ابن حبان وی را ثقه دانستهاند، و ابوزرعه و غیر وی ضعیفش دانستهاند، و بقیه رجال وی رجال صحیحاند.
[۵۴۵] به نقل از هیثمی، و در اصل «در من» آمده. [۵۴۶] حسن. به روایت ابویعلی (۵۴۶) در آن محمد بن مروان العقیلی است که حافظ ابن حجر دربارهاش میگوید: صدوق است که دارای اوهام است. نگا: «مجمع الزوائد» (۶/۱۱۲).