زبیر بن عوام س و تحمل سختیها
ابونعیم در الحلیه (۸۹/۱) از ابواسود رایت نموده، که گفت: زبیر بن عوام سوقتی که اسلام آورد، پسربچهای هشت ساله بود، و وقتی هجرت نمود هجده سال داشت، عموی زبیر وی را در بوریایی آویزن میکرد، و با آتش بر وی دود کرده میگفت: بهسوی کفر برگرد. زبیر (در جواب) میگفت: ابداً کافر نمیشوم [۶۳]. این را طبرانی نیز روایت نموده و رجال وی ثقهاند، مگر این که این حدیث مرسل است، این را هیثمی در مجمع الزوائد (۱۵۱/۹) گفته. حاکم (۳۶۰/۳) نیز این را از ابواسود از عروه سروایت نموده.
و ابونعیم از حفص بن خالد روایت نموده، که گفت: شیخی که از موصل نزد ما آمده بود برای من بیان نموده گفت: زبیر بن عوام سرا در یکی از سفرهایش همراهی نمودم، در یک صحرای جزیره جنب شد، گفت: بر من پرده بگیر، من برای او پرده گرفتم، نظری از من به وی افتاد، و (بدن) او را با شمشیرها بریده شده دیدم. گفتم: به خدا سوگند، در تو آثاری را دیدم که در هیچ کسی هرگز ندیدهام. گفت: آن را دیدی؟ پاسخ دادم: بلی، گفت: به خدا سوگند، هر جراحتی از آنها، با رسول خدا صو در راه خدا بوده است [۶۴]. و این را طبرانی، حاکم (۳۶۰/۳) به مانند این و ابن عساکر نیز، چنان که در المنتخب (۷۰/۵) آمده، روایت نمودهاند. هیثمی (۱۵۰/۹) میگوید: شیخ موصلی را نشناختم، بقیه رجال وی ثقهاند. و نزد ابونعیم همچنان از علی بن زید روایت است که گفت: کسی که زبیر را دیده بود برایم حکایت کرد که: در سینهاش مانند چشمها، جای ضربههای نیزه و تیر بود. این چنین در الحلیه (۹۰/۱) آمده است.
[۶۳] مرسل است. ابونعیم در «حلیة» (۱/۸۹) و طبرانی و حاکم (۳/ ۳۶۰) که این روایات همانگونه که در «مجمع» آمده است مرسلاند. اما حاکم آن را از طریق هشام بن عروة از پدرش بشماره (۵۵۴۸) روایت کرده و او و ذهبی در این باره سکوت کردهاند. [۶۴] ضعیف. حاکم (۳/ ۳۶۰) بشماره (۵۵۵۰) و او و ذهبی دربارهی آن سکوت کردهاند. در سند این روایت «موصلی» مجهول است اما روایتی که ابونعیم در «حلیة» (۱/ ۹۰) از طریق علی بن زید آورده ـ که البته ضعیف است ـ شاهد آن است.