قریش و فرستادن عمروبن العاص نزد نجاشی تا صحابه را به آنها مسترد نماید
ابن اسحاق از ام سلمه لروایت نموده، که گفت: هنگامی که مکه بر ما تنگ گردید. و اصحاب رسول خدا صمورد آزار و اذیت قرار گرفتند، و در فتنه انداخته شدند، و مصیبت و فتنهای را که در دینشان به آنها میرسید، دیدند، و دریافتند که رسول خدا صهم آن را از ایشان نمیتواند دفع کند، و خود پیامبر صدر حمایت و پناه قوم خود و عمویش قرار داشت، و آنچه را بد میدید و آنچه که دامن گیر اصحابش بود به وی نمیرسید، بنابراین رسول خدا صبه آنها گفت: «در سرزمین حبشه پادشاهی است که بر هیچ کسی ظلم نمیشود، بنابراین خود را به سرزمین وی برسانید، تا این که خداوند گشایش و فرجی از آنچه در آن هستید برایتان پیش آورد»، آنگاه ما گروه گروه بهسوی حبشه حرکت کردیم، تا این که در آن جا با هم یکجا و جمع گردیدیم، و در منزل نیکو و نزد همسایه بهتر در حالی که بر دین مان مطمئن و در امان بودیم، اسکان یافتیم، و در آنجا از ظلمی نمیترسیدیم. هنگامی که قریش دیدند ما صاحب خانه و در امن و امان هستیم، در قبال ما به حسد افتادند، و بر این اتفاق نمودند که (کسی را) نزد نجاشی بفرستند، تاما را از سرزمین خود بیرون نماید، و (او) ما را به آنها برگرداند. بنابرایان عمروبن العاص و عبدالله بن ابی ربیعه را فرستادند، و برای نجاشی فرماندهان حربش هدایایی را جمع نمودند، و برای هر مردی از آنها هدیهای را جداگانه آماده ساختند، و به آن دو گفتند: برای هر ارکان حرب هدیهاش را قبل از این که درباره آنها -(اصحاب)- صحبت کنید، تقدیم نمایید، پس از آن هدایای نجاشی را به وی عرضه بدارید، و اگر توانستید آنها را قبل از این که با آنها صحبت نماید برایتان مسترد کند، این کار را بکنید. بعد آن دو نزد نجاشی آمدند، و برای هر یک از فرماندهانش هدیهاش را تقدیم نمودند، و همراهش صحبت نموده به وی گفتند: ما نزد این پادشاه فقط به خاطر بیعقلان خود آمدهایم، آنانی که دین اقوام خود را رها نموده و در دین شما هم وارد نشدهاند. قوم ایشان، ما را فرستادهاند، تا پادشاه آنان را مسترد نماید، هنگامی که ما همراهش صحبت نمودیم، شما به وی مشورت بدهید که این کار را بکند، آنها گفتند: این کار را میکنیم. پس از آن هدایای نجاشی را به او تقدیم کردند، و از محبوبترین چیزهایی که از مکه به وی هدیه میکردند، پوست (دباغی شده) بود. هنگامی که هدایای موصوف را به او دادند، به اوگفتند: ای پادشاه، جوانانی از ما که بیعقلاند، و دین قوم خود را رها نمودهاند، و در دین تو هم وارد نشدهاند، و دین جدیدی را آوردهاند که ما آن را نمیشناسیم، به سرزمین تو پناه آوردهاند، بنابراین عشایر آنها ما را، پدرانشان، عموها و قومشان نزد تو فرستادهاند تا آنها را مسترد کنی، چون آنها به ایشان بیناتراند، و اینها هرگز در دین تو داخل نمیشوند تا به این سبب از ایشان حمایت کنی - (نجاشی) خشمگین شد، و بعد از آن گفت: خیر، به خدا سوگند، تا این که ایشان را فرا نخوانم و با آنان صحبت نکنم و نبینم که کارشان چیست، به آنها مستردشان نمیکنم، چون آنها قومیاند که به سرزمین من پناه آوردهاند، و پناه مرا بر پناه غیرم گزیدهاند، آری، اگر چنان باشند که آنها - (اهل مکه) - میگویند، ایشان را برای آنها مسترد میکنم، و اگر بر غیر آن باشند، حمایتشان میکنم، و در میان اینها و آنها مداخله ننموده، چشمی را روشن نمیسازم.