حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

حکایت احمر مولای امّ سلمه و مجاهد با ابن عمر

حکایت احمر مولای امّ سلمه و مجاهد با ابن عمر

حسن بن سفیان، ابن منده، مالینی و ابونعیم از احمر، مولای امّ سلمه بروایت نموده‏اند که گفت: در یک غزوه با رسول خدا صبودیم، و از وادیی گذر نمودیم، و من مردم را از آن عبور می‏دادم. آنگاه رسول خدا صبه من گفت: «در این روز کشتی بودی». این چنین در المنتخب (۱۹۴/۵) آمده. و ابونعیم در الحلیه (۲۸۵/۳) از مجاهد روایت نموده، که گفت: در سفر هم صحبت ابن عمر بودم، وقتی می‏خواستم سوار شوم، نزدم آمده رکابم را محکم می‏گرفت، و وقتی که سوار می‏شدم، لباسهایم را برابر می‏ساخت. مجاهد می‏گوید: باری نزدم آمد، و گویی من آن را [۴۵۳]ناپسند داشتم. فرمود: تو ای مجاهد خلق تنگی داری.

[۴۵۳] خدمت ابن عمر برا برای خودم. م.