حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

فرستادن اسامه، احضار مسلمانان نخستین و اولیه در آن و انکار پیامبر ص بر کسی که در مورد تعیین اسامه از طرف وی به عنوان امیر انتقاد نمود

فرستادن اسامه، احضار مسلمانان نخستین و اولیه در آن و انکار پیامبر ص بر کسی که در مورد تعیین اسامه از طرف وی به عنوان امیر انتقاد نمود

ابن عساکر (۱۲۰/۱) از طریق زهری از عروه و او از اسامه بن زید بروایت نموده که: رسول خدا صبه وی دستور داد تا بر اهل ابنی [۳۶۰]صبحگاهان هجوم بیاورد و آتش بزند. بعد از آن رسول خدا صبه اسامه گفت: «به نام خدا حرکت کن»، وی با بلند نمودن لوای بسته شده خود بیرون گردید، و آن را برای بریده بن حصیب اسلمی تحویل داد، و او با آن پرچم به‌سوی خانه اسامه بیرون شد. ورسول خدا صاسامه را امر نمود، و او در جرف [۳۶۱]اردوگاه گرفت، و اردوگاهش را در موضع سقایه سلیمان امروزی بر پای ساخت. و مردم به بیرون رفتن شروع به بیرون رفتن نمودند، و هر کس که از کارش فارغ می‏شد به‌سوی اردوگاه خود بیرون می‏گردید، و کسی که کار و حاجت خود را برآورده نساخته بود وی هنوزوقت داشت. و کسی از مهاجرین اوایل باقی نبود که در ن غزوه احضار نشده باشد: عمربن الخطاب، ابوعبیده، سعدبن ابی وقاص، ابواعور سعید بن زید بن عمروبن نفیل و شمار مردان دیگری از مهاجرین از آن جمله بودند، و از انصار تعدادی بودند: قتاده بن نعمان و سلمه بن اسلم بن حریش ش.

مردانی از مهاجرین -که دراین ارتباط شدیدترین‌شان در گفتار عیاش بن ابی ربیعه بود- گفتند: این بچه بر مهاجرین اوایل امر گماشته می‏شود!! و گفتار و انتقاد در این ارتباط زیاد گردید. عمربن خطاب سبعضی این قول را شنید، و آن را بر کسی که گفته بود رد نمود، و نزد رسول خدا صآمد وی را ز قول کسی که گفته بود، حبر داد، رسول خدا صبه شدّت خشمگین گردید-، و درحالی که بر سر خود پارچه‏ای بسته بود، و قطیفه‏ای بر دوش داشت - بر منبر رفت، و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: «اما بعد، ای مردم: این چه سختی است که بعضی از شما درباره تعیین نموده اسامه به عنوان امیر از طرف من به من رسیده است؟ به خدا سوگند، اگر در خصوص تعیین نمودن اسامه از طرف من به عنوان امیر طعنه زنی و اعتراض نموده باشید، بدون تردید در تعیین نمودن پدرش قبل از وی از طرف من نیز طعنه زنی و اعتراض نموده بودید. به خدا سوگند، و به امارت شایسته و سزاوار بود، و پسرش نیز بعد از وی به امارت شایسته و سزاوار است. و او از محبوب‏ترین مردم نزدم بود، و این هم از مجبوب‏ترین مردم نزدم است، و هر دوی آنهامصدر هر خیر‌اند، بنابراین به اراده خیر نمایید، چون او از زبدگان و گزیدگان شماست». بعد از آن رسول خدا صپایین آمد و داخل خانه خود گردید اینکار در روز شنبه بود، که ده شب از ربیع الاول گذشته بود.

و مسلمانانی که با اسامه سخارج می‏شدند، آمدند و با رسول خدا صخداحافظی می‏نمودند، که درمیان آنها عمربن الخطاب سنیز قرار داشت، و رسول خدا صمی‏گفت: (لشکر اسامه را حرکت بدهید». ام ایمن لداخل گردیده گفت: ای رسول خدا، اگر اسامه را در اردوگاهش بگذاری و تا شفایابی‏ات اقامت کند (بهتر خواهد بود)، چون اگر اسامه به این حالش بیرون رود از نفس خود نفعی نخواهد بود. آنگاه رسول خدا صفرمود: «لشکر اسامه را حرکت بدهید». مردم به اردوگاه رفتند، و شب یکشنبه را در آنجا سپری نمودند، و اسامه روز یک شنبه در حالی بیرون رفت که رسول خدا صمریض بود و حال خوشی نداشت و آن همان روزی بود که در آن به او داودر داده بودند، وی نزد رسول خدا صداخل گردید، در حالی که از چشم‌هایش اشک می‏ریخت. و عباس نزدش بود و زنان در اطرافش قرار داشتند، اسامه خود را بر وی انداخت و بوسیدش - و رسول خدا صحرف نمی‏زد، آنگاه پیامبر صشروع نموده دست‏های خود را به‌سوی آسمان بلند می‏نمود و آنها رابر اسامه می‏مالید. اسامه می‏گوید: من می‏دانستم که وی برایم دعا می‏نمود. اسامه می‏افزاید: من به اردوگاهم برگشتم،. چون روز دوشنبه شد وی از اردوگاه خود بار دیگر رفت،که رسول خدا صبهبود یافته بود، اسامه نزدش آمد، پیامبر صبه او گفت: «صبحگاهان به برکت خدا حرکت کن». و اسامه همراهش در حالی که سلامت بود خداحافظی نمود، زنان پیامبر خدا صبه خاطر خوشی از راحت وی (موهای) خود را‌شانه می‏نمودند، در این وقت ابوبکر سداخل گردیده گفت: ای رسول خدا، الحمدللَّه که سلامت هستید، امروز روز دختر خارجه [۳۶۲]است، به من اجازه بده و پیامبر صنیز به وی اجازه داد، و او به سنح [۳۶۳]رفت. و اسامه نیز به‌سوی اردوگاه خود سوار شد، و یاران خود را نیز برای پیوستن به اردوگاه صدا نمود، وی به اردوگاه خود رسید و مردم را در حالی که روز به پایان می‏رفت امر به حرکت نمود.

[۳۶۰] اسم جایی است در فلسطین در میان عسقلان و رمله. [۳۶۱] نام جایی است نزدیک مدینه. [۳۶۲] دختر خارجه یکی از همرسان ابوبکر س. [۳۶۳] جایی است در حوالی مدینه که منازل بنی حارث بنی خزرج‏در آن قرار داشت.