حکایت مردی با یعلی بن منیه
بیهقی (۳۳۱/۶) از عبدالله بن دیلمی روایت نموده که: یعلی بن منیه سگفت: رسول خدا صرفتن به جنگ را اعلان نمود -و من شیخ بزرگ سالی بودم و خادم هم نداشتم-، آنگاه اجیری را جستجو نمودم، که سهم وی را به او بدهم، و مردی را دریافتم. هنگامی که حرکت نزدیک شد، نزدم آمده گفت: من نمیدانم سهم چیست؟ و سهم من چقدر میرسد؟ برای من چیزی را تعیین کن، برابر است که سهم باشد یا نباشد، برایش سه دینار را تعیین نمودم. هنگامی که غنیمت حاضر گردید، خواستم سهم وی را به او بدهم، آنگاه دینارها را به یاد آوردم، و نزد رسول خدا صآمدم و قضیه وی را برایش متذکر شدم. فرمود: «برای وی در این غزوهاش، در این دنیا -گمان میبرم گفت: و آخرت- این دینارهایش که تعیین شده، دیگر چیزی نمییابم» [۶۶۳].
[۶۶۳] ضعیف. بیهقی (۶/۳۳۱) و طبرانی در «الکبیر» (۱۴۶) در سند آن بشیر بن طلحه است که جز ابن حبان کسی وی را ثقه ندانسته است.