شدّت گرسنگی که دامنگیر ابوهریره شد
ابن حبان در صحیح خود از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: سه روز بر من گذشت که در آن چیزی نخوردم، به قصد صفه آمدم، ولی میافتادم. بچهها (با دیدن این حالت) میگفتند: ابوهریره دیوانه شده است. میگوید: شروع به صدا کردن آنها نموده میگفتم: بلکه شما دیوانگان هستید، تا این که به صفه رسیدیم. تصادفاً با رسول خدا صسر خوردم که دو کاسه نانتر شده [۱۴۲]برایش آورده شده بود. او اهل صفه را بر آن فراخواند، و آنها از آن میخوردند، من سر خود را بلند میکردم تا مرا صدا کند، تا این که قوم برخاست، و در کاسه جز چیز اندکی در نواحی آن باقی نماند. رسول خدا صآن را جمع نمود، و یک لقمه جور شد، آن را بر انگشتان خود گذاشته فرمود: «بخور، به نام خدا»، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، من تا آن وقت از آن خوردم که سیر شدم [۱۴۳]. این چنین در الترغیب (۱۷۶/۵) آمده.
بخاری و ترمذی از ابن سیرین روایت نمودهاند که گفت: ما نزد ابوهریره سبودیم، و بر تن وی دو لباس کتانی سرخ رنگ قرار داشت. وی بینی خود را با یکی از آنها پاک نموده گفت: به، به!! ابوهریره بینی خود را با کتان پاک میکند، من خود را در حالی یافتم که در میان منبر رسول خدا صو حجره عائشه لبیهوش میافتادم کسی میآمد، و پای خود را بر گردنم میگذاشت [۱۴۴]، و گمان میکرد که برایم دیوانگی پیش آمده است ولی آن حالت فقط بر اثر گرسنگی بود [۱۴۵]. این چنین در الترغیب (۳۹۷/۳) آمده. و این را همچنان ابونعیم در الحلیه (۳۷۸/۱) و عبدالرزاق مانند آن، روایت نمودهاند، و ابن سعد (۵۳/۴) مانند این را روایت نموده، و افزوده است: من خود را در حالی یافتم که برای این عفان و دختر غزوان به طعام شکمم و پاپوش پایم اجیر بودم، وقتی که سوار میشدند جلوکششان مینمودم، و وقتی که پایین میآمدند خدمتشان را میکردم. روزی دختر غزوان به من گفت: حتماً آن را پا برهنه آب دادن میبری، و ایستاده سوار میشوی. ابوهریره میگوید: بعد از آن خداوند او را به نکاح من در آورد، و به او گفتم: حتماً آن را پا برهنه آب دادن میبری، و ایستاده سوار میشوی. و در روایت دیگری از ابن سعد قبل از ایناز سلیم بن حیان آمده که گفت: از پدرم شنیدم که میگفت: از ابوهریره سشنیدم که میگوید: یتیم بزرگ شدم، مسکین هجرت نمودم و برای بسره بنت غزوان به طعام شکمم و کفش پایم اجیر بودم، وقتی که پایین میآمدند خدمت میکردم، و وقتی که سوار میشدند، جلوکش مینمودم، بعد خداوند او را به نکاح من درآورد، بنابراین ستایش خدایی راست که دین را شالوده و اساس گردانید، و ابوهریره را امام [۱۴۶].
احمد -که راویانش راویان صحیحاند- از عبدالله بن شقیق روایت نموده، که گفت: یکسال با ابوهریره سدر مدینه اقامت نمودم. روزی -در حالی که در حجره عائشه لقرار داشتیم- به من گفت: ما خود را در حالی یافتیم که جز چادرهای خشن دیگر لباسی نداشتیم، و روزهایی بر یکی از ما میآمد که در آن طعامی نمییافت تا پشت خود را به آن استوار نگه دارد، حتی که یکی از ما سنگ را میگرفت، و آن را بر شکم خود میبست، و بعد آن را با لباس خود میبست تا پشتش را استوار نگه دارد [۱۴۷]. این چنین در الترغیب (۱۷۷/۵) آمده. و هیثمی (۳۲۱/۱۰) میگوید: رجال وی رجال صحیحاند، و نزد احمد همچنین از وی روایت است که گفت: طعام ما با نبی خدا صخرما و آب بود و بس. به خدا سوگند، ما این گندم شما را نمیدیدیم، و نه هم میدانستیم که این چیست؟ و لباس مان با رسول خدا صفقط چادرهای اعراب بود. هیثمی (۳۲۱/۱۰) میگوید: رجال وی رجال صحیحاند. و بزار این را به اختصار روایت نموده است.
[۱۴۲] در نص ثرید آمده است، ثرید یا ثریده، ترید، تریت، طعامی از نان خرد کرده در آبگوشت، نانی که در آبگوشت یا شیر یا اشکنه خرد وتر کنند را معنا میدهد، ثرائد و ثرود جمع. به نقل از فرهنگ عمید. م. [۱۴۳] ضعیف. ابن حبان (۶۵۳۳) در سند آن حیان بن بسطام است که مجهول است و جز ابن حبان کسی او را ثقه ندانسته است و جز ابن سلیم کسی از او روایت نکرده است. نگا: «المیزان» (۱/۶۲۲). [۱۴۴] در میان عربها چنین مرسوم بوده که پای خویش را بر گردن دیوانه و بیهوش میگذاشتند، تا به هوش آید. والله اعلم. م. [۱۴۵] بخاری (۷۳۲۴) و ابونعیم در «الحلیة» (۱/۳۷۸) و ابن سعد در «الطبقات» (۴/۵۳). [۱۴۶] ضعیف. ابن سعد (۴/۵۳) در سند آن ابن حبان بن بسطام است که مجهول است. [۱۴۷] صحیح موقوف. احمد و منذری میگوید: راویان آن راویان صحیحاند و هیثمی (۱۰/۳۲۱) میگوید: رجال آن رجال صحیحاند. آلبانی نیز در «صحیح الترغیب» (۳۳۰۷) میگوید: صحیح موقوف است.