زبیر و کشتن نوف مخزومی و قصّه وی در کشتن مرد دیگری
یونس از ابن اسحاق متذکر شده که گفت: نوفل بن عبدالله بن مغیره مخزومى در روز خندق خارج شد و به مبارزه فراخواند. زبیر بن عوام سبه طرف وى آمد، و او را مورد ضرب قرار داد، و دو شقش نمود، تا جایى که شکستگیى در تیغ شمشیرش پدید آمد، و در حالی برگشت که میگفت:
اني امرو احمي واحتمى
عن النبي الـمصطفى الامي
ترجمه: «من شخصی هستم که از خود و از نبی برگزیده امی دفاع و حمایت میکنم».
این چنین در البدایه (۱۰۷/۴) آمده است.
ابن جریر از اسماء بنت ابی بکر بروایت نموده، که گفت: مردی از مشرکین که سلاح بر تن داشت حرکت نمود و در جای بلندی از زمین بالا رفت و گفت: چه کسی پیکار و مبارزه میکند؟ رسول خدا صبه مردی از قوم گفت: «آیا به طرف وی حمله میکنی؟» آن مرد به او پاسخ داد: اگر خواسته باشی ای رسول خدا. آنگاه زبیر شروع به آشکار کردن خود نمود، و رسول خدا صبه طرفش نگاه کرد و گفت: «ای پسر صفیه برخیز». و زبیر به طرف آن (مشرک) رفت، تا این که همراهش برابر گردید، بعد هردو بیقرار گردیدند، و از گردن یکدیگر خود گرفتند، و هردو غلط خوردند. رسول خدا صفرمود: «هر کدامشان که اول پایین افتاد همان کشته میشود». آنگاه رسول خدا صدعا نمود، و مردم هم دعا کردند، و آن کافر افتاد و زبیر سبر سینهاش بلند شد، و به قتلش رسانید. این چنین در منتخب الکنز (۶۹/۵) آمده است.