عثمان بن مظعون س و تحمل سختیها
ابونعیم در الحلیه (۱۰۳/۱) از عثمان روایت نموده، که گفت: هنگامی که عثمان بن مظعون سحالت اصحاب را در سختی و مشکلات مشاهده نمود - و خودش در پناه ولید بن مغیره در امان صبح و بیگاه خود را سپری مینمود - گفت: به خدا سوگند، صبح و بیگاه نمودن من در امان، در پناه مردی از اهل شرک، در حالی که یاران و اهل دینم اذیتها و آزمونهایی را از مشرکین میبینند که مرا از آن چیزی نمیرسد، بدون تردید نقص بزرگی در نفس و روانم است!! بنابراین نزد ولید بن مغیره رفته به او گفت: ای ابو عبد شمس، ذمه و پناهت تمام شد، و من پناه و امانت را به تو مسترد نمودم. وی گفت: چرا، ای برادر زادهام، شاید کسی از قومم تو را آزار داده باشد؟ گفت: خیر، ولی من به پناه خداوند ﻷراضی میباشم، و نمیخواهم به غیر وی پناه ببرم.گفت: به مسجد برو، و پناهم را آشکارا چنان که آشکارا پناهت دادم، به من مسترد کن. (راوی) میگوید: آنها حرکت نموده بیرون رفتند و به مسجد آمدند، ولید به آنها گفت: این عثمان است آمده که پناهم را به من مسترد کند. (عثمان بن مظعون س) به آنها گفت: راست گفت، من وی را وفادار و پناه دهنده خوبی یافتم، ولی خواستم که به غیر خدا پناه نبرم، و به این لحاظ پناهش را به وی مسترد نمودم.
بعد از آن عثمان برگشت، در این حالت لبیدبن ربیعه بن مالک بن کلاب قیسی در مجلسی از قریش قرار داشت و برایشان شعر میخواند، عثمان سنیز با آنها نشست. لبید -در حالی که برای آنها شعر میسرود- گفت:
الا کل شیء ما خلا الله باطل
وکل نعیم لا محاله زائل
ترجمه: «آگاه باشید که همه چیز جز خداوند باطل و هلاک شدنی است». عثمان گفت: راست گفتی، (بعد از آن او) گفت:
«و هر نعمت خواهی نخواهی زایل شدنی است»، عثمان فرمود: دروغ گفتی، نعمت اهل جنّت زایل نمیشود. لبید بن ربیعه گفت: ای گروه قریش، به خدا سوگند، همنشین شما اذیت نمیشد، این از چه وقت در میان شما پیدا شده است؟! مردی از قوم گفت: این سفیه و بیخرد با بیخردان دیگری همراه است که دین ما را ترک نمودهاند، بنابر این در نفس خود از گفته وی ناراحتی احساس نکن، عثمان گفتههای وی را رد نمود، و مسئله در میان آن دو بالا گرفت. همان مرد بهسوی عثمان برخاست و سیلی بر چشمش نواخت که آن را سیاه گردانید، ولیدبن مغیره نیز در این موقع نزدیک بود و آنچه را به عثمان رسیده بود میدید گفت: به خدا سوگند، ای برادر زادهام، چشمت از آنچه که به آن رسیده در امان و بینیاز بود، چون تو در پناه قوی و نیرومندی قرار داشتی. عثمان پاسخ داد: نه، به خدا سوگند، اینطور نیست، همین چشم درست و سالمم نیازمند آنچه است که به دیگرش در راه خدا رسیده است، این ابوعبد شمس من در پناه کسی هستم که او از تو با عزّتتر و نیرومندتر است!! آنگاه عثمان بن مظعون سدرباره آنچه به چشمش رسیده بود چنین گفت:
فان تكُ عيني في رضي الرب نالـها
يدا ملحد في الدين ليس بمهد
فقد عوض الرحمن منها ثوابه
ومن يرضه الرحمن يا قوم يسعد
فاني - وإن قلتم غوى مضلل
سفيه - على دين الرسول محمد
اريد بذاك الله والحق ديننا
على رغم من بيغى علينا ويعتدي
ترجمه: «اگر چشمم به دستان یک ملحد در دین و گمراه، به خاطر رضای پروردگار زده شده است، (باکی ندارد). چون رحمان در عوض آن ثواب به من عطا کرده است، و ای قوم، کسی را که رحمان راضی نگه دارد، نیکبخت و سعادتمند میشود. من -علی رغم این گفتههای شما که گمراه، نادان و بر بیراهه هستم- بر دین محمّد رسول خدا صمیباشم. و هدفم از آن فقط خداست و حق دین ماست، علی رغم این که کسی بر ما تجاوزو تعدّی میکند».
و علی بن ابی طالب سدرباره همین زخمی شدن چشم عثمان بن مظعون چنین گفته است:
امن تذکر دهر غیر مامون
اصبحت مکتئباً تبکی کمحزون
امن تذکر اقوام ذوی سفه
يغشون بالظلم من يدعو الى الدين
لا ينتهون عن الفحشاء ما سلموا
والغدر فيهم سبيل غير مامون
الا ترون - اقل الله خيرهم -
انا غضبنا لعثمـان بن مظعون
اذ يلطمون -ولا يخشون- مقلته
طعنا دراكا وضرباً غير مافون
فسوف يجزيـهم ان لم يمت عجلاً
كيلاً بكيل جزاءً غير مغبون
[۹۷]
ترجمه: «آیا از تذکر و یاد روزگار و زمانی که در آن امنیت وجود نداشت، غمگین شدهای و چون اندوهناک گریه میکنی. و یا از یاد اقوام بیعقل و نادانی که، بر کسی که بهسوی دین دعوت میکند، ظلم روا میدارند. اینها تا وقتی که سلامت باشند، از فحشا دست بر نمیدارند، و غدر و خیانت درمیانشان راهی است معمول و عادی، و از آن امنی وجود ندارد آیا نمیبینید، که خداوند خیر ایشان را کم نموده است، و ما بر آنچه برای عثمان بن مظعون پیش آمد، خشمگین و غضبناک شدیم. وقتی که سیلی میزدند، و از چشمش -نمیترسیدند-، زدن متوالی و ضربه بدون کم و کاست. زود است که ایشان را، اگر به زودی نمیرد، جزا بدهد، جزای برابر و پیمانه به پیمانه و بدون زیان و فریب».
و در البدایه (۹۳/۳) قصّه ابن مظعون را از ابن اسحاق بدون اسناد ذکر نموده و افزوده است: ولید برایش گفت: عجله کن -ای برادر زادهام- و دوباره در پناهت برگرد. گفت: خیر [۹۸]. و این را طبرانی از عروه به شکل مرسل روایت نموه است. هیثمی (۳۴/۶) میگوید: در این ابن لهیعه آمده.
[۹۷] ضعیف. ابونعیم در «الحلیة» (۱/۱۰۳). در اسناد آن یک مجهول وجود دارد. [۹۸] ضعیف. ابن اسحاق. چنانکه در سیره این هشام (۲/۱۴ – ۱۵) آمده است. همچنین بیهقی در «الدلائل» (۲/۱۹۶) و طبرانی در «الکبیر» (۶/۸۲) از مرسل عروة بن زیبیر از طریق ابن لهیعة از بیالاسود از او، و ابن لهیعة ضعیف است.