حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

آنچه برای صفوان بن امیه و غیر وی درباره هجرت گفته شد

آنچه برای صفوان بن امیه و غیر وی درباره هجرت گفته شد

ابن عساکر از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: به صفوان بن امیه -که در بالای مکه قرار داشت- گفته شد: کسی که هجرت نکرده است، دین ندارد. گفت: تا این که به مدینه نروم به خانه‏ام برنمی‏گردم، بعد به مدینه رفت نزد عباس بن عبدالمطّلب رفت، و بعد از آن نزد رسول خدا صآمد، رسول خدا صپرسید: «ای ابووهب چه چیز تو را بدین جا آورده است؟» پاسخ داد: گفته شد: اگر کسی هجرت نکرده باشد دین ندارد. رسول خدا صفرمود: «ای ابووهب به سیلگاه‏های مکه برگرد، و در جاهای سکونت خود مستقر باشید، که هجرت قطع شده است، ولی جهاد و نیت باقی است، و وقتی به بسیج شدن فراخوانده شدید، بسیج شوید» [۲۴۸]. این چنین در کنزالعمال (۳۳۳/۸) آمده. و این را بیهقی (۱۷/۹) به لفظ وی روایت کرده. و نزد عبدالرزاق از طاووس روایت است که گفت: به صفوان بن امیه گفته شد: کسی که هجرت نداشته باشد، هلاک گردیده، آنگاه وی سوگند یاد نمود، که تا نزد رسول خدا صنیامده سر خود را نشوید، بنابراین سواری خود را سوار شد و به را افتاد، و تصادفاً نزد دروازه مسجد با پیامبر صروبرو گردید و گفت: ای رسول خدا، به من گفته شده: کسی که هجرت ندارد، هلاک گردیده است، و من سوگند یاد نمودم، که تا نزدت نیایم سرم را نشویم. رسول خدا صفرمود: «صفوان از اسلام شنید و به آن به عنوان دین راضی گردید، هجرت پس از فتح [۲۴۹]قطع گردیده است، ولیکن جهاد و نیت [۲۵۰]باقی است، و چون به بسیج شدن فرا خوانده شدید، بسیج شوید [۲۵۱]» [۲۵۲]. این چنین در الکنز (۸۴/۳) آمده است.

و بغوی، ابن منده و ابونعیم از صالح بن بشیر بن فدیک روایت نموده‏اند که: پدربزرگش فدیک نزد رسول خدا صآمده گفت: ای رسول خدا، اینها گمان می‏کنند: کسی که هجرت ننموده، هلاک گردیده است. رسول خدا صفرمود: «ای فدیک، نماز را برپا دار، زکات را بده، و بدی را کنار گذار، و در زمین قومت هر جایی که خواستی سکونت گزین تو مهاجر می‏باشی» [۲۵۳]. این چنین در الکنز (۳۳۱/۸) آمده. و این را بیهقی (۱۷/۹) روایت نموده. و بخاری از عطاء ابن ابی رباح روایت نموده، که گفت: عائشه برا با عبید بن عمیر لیثی زیارت نمودم، و او را از هجرت پرسیدیم. گفت: امروز هجرت نیست، به سببی که یکی از مومنان با دین خود به‌سوی خدا و رسول وی صاز ترس در فتنه افتادن در دینش فرار می‏نمود [۲۵۴]، اما امروز خداوند اسلام را غالب و پیروز گردانیده، و امروز هر جایی که بخواهد پروردگارش را عبادت می‏کند، ولی جهاد و نیت (باقی است) [۲۵۵]. این را همچنین بیهقی (۱۷/۹) روایت کرده است.

[۲۴۸] ضعیف. بیهقی در «الکبری» (۹/۱۶،۱۷) و در سند آن یعقوب بن حمید الکاسب است که ضعیف است. [۲۴۹] یعنى فتح مکه. خطابی و غیر وی می‏گویند: هجرت در اول اسلام، بر کسی که اسلام می‏آورد فرض بود، البته به خاطر قلت و کمی مسلمانان در مدینه، و نیازمندی ایشان به تجمع و اجتماع، ولی وقتی که خداوند مکه را فتح نمود، مردم گروه گروه در دین خدا داخل شدند، و بنابراین فرضیت هجرت به مدینه ساقط گردید، و فرضیت جهاد و نیت، بر کسی که به آن قیام کند و یا دشمن بر وی حمله آورد باقی ماند. حافظ ابن حجرمی گوید: و همچنین حکمت در فرضیت هجرت برای کسی که اسلام می‏آورد، این بود تا از اذیت اقارب کافر خود، در امان باشد، چون آنها کسی را که از ایشان اسلام می‏آورد تعذیب و شکنجه می‏نمودند، تا از دین خود برگردد، حکم‏این هجرت در خصوص کسی که در دارالکفر اسلام بیاورد، و به بیرون رفتن از آن قادر باشد، باقی است. این چنین در الفتح (۲۵/۶) آمده است. [۲۵۰] طیبى و غیر وى مى‏گویند: این استدراک (استعمـال كلمه لكن) در حدیث افاده می‏کند که حکم ما بعد (لکن) مخالف حکم ماقبل آن است، و معنی چنین است: هجرتی که هدفش جدایی و مفارقت وطن بود، و بر مسلمانان جهت رفتن به مدینه فرض بود، قطع گردیده است، مگر این که مفارقت و جدایی به خاطر جهاد، و همچنان مفارقت و جدایی به نیت صالح، چون فرار از دار کفر، بیرون شدن در طلب علم، و فرار به دین از فتنه، و نیت در همه آنها تا الحال باقی است. این چنین در الفتح (۲۵/۶) آمده. [۲۵۱] صحیح. عبدالرزاق در «مصنف» (۱۸۹۳۹). [۲۵۲] نووى مى‏گوید: هدفش این است: همان خیری که با انقطاع هجرت قطع گردید، به دست آوردنش توسط جهاد ونیت صالح ممکن است، و چون شما را امام برای بیرون شدن به جهاد و مانند آن از اعمال صالح دعوت کند، به طرف آن بیرون شوید. این چنین در الفتح (۲۵/۶) آمده. [۲۵۳] ضعیف. ترمذی در «الکبری» (۹/۱۷) در آن فدیک بن سلیمان است که حافظ ابن حجر او را در «التقریب» (۲/۱۰۷) ضعیف دانسته است. [۲۵۴] در این حدیث عائشه لبه بیان مشروعیت هجرت اشاره نموده است، که سبب آن خوف فتنه می‏باشد، و حکم منوط به علت خود است، و متقضای آن چنین است که اگر کسی به عبادت خداوند در هر جایی و موضعی قادر شد، هجرت بر وی از آنجا واجب و فرض نیست، و در غیر آن هجرت بر وی فرض می‏باشد، و ماوردی گفته است: وقتی که توانست دین خویش را در کشوری و یا شهری از شهرهای کفر اظهار و آشکار نماید بر همین اساس آن شهر برای وی دارالاسلام می‏گردد، و اقامت در آن از سفر از آن بهتر است، البته به خاطر امید داخل شدن غیر وی به اسلام. این چنین در فتح‏الباری (۱۶۲/۷) آمده. [۲۵۵] بخاری (۳۹۰۰) و بیهقی در «الکبری» (۹/۱۷).