آنچه برای صفوان بن امیه و غیر وی درباره هجرت گفته شد
ابن عساکر از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: به صفوان بن امیه -که در بالای مکه قرار داشت- گفته شد: کسی که هجرت نکرده است، دین ندارد. گفت: تا این که به مدینه نروم به خانهام برنمیگردم، بعد به مدینه رفت نزد عباس بن عبدالمطّلب رفت، و بعد از آن نزد رسول خدا صآمد، رسول خدا صپرسید: «ای ابووهب چه چیز تو را بدین جا آورده است؟» پاسخ داد: گفته شد: اگر کسی هجرت نکرده باشد دین ندارد. رسول خدا صفرمود: «ای ابووهب به سیلگاههای مکه برگرد، و در جاهای سکونت خود مستقر باشید، که هجرت قطع شده است، ولی جهاد و نیت باقی است، و وقتی به بسیج شدن فراخوانده شدید، بسیج شوید» [۲۴۸]. این چنین در کنزالعمال (۳۳۳/۸) آمده. و این را بیهقی (۱۷/۹) به لفظ وی روایت کرده. و نزد عبدالرزاق از طاووس روایت است که گفت: به صفوان بن امیه گفته شد: کسی که هجرت نداشته باشد، هلاک گردیده، آنگاه وی سوگند یاد نمود، که تا نزد رسول خدا صنیامده سر خود را نشوید، بنابراین سواری خود را سوار شد و به را افتاد، و تصادفاً نزد دروازه مسجد با پیامبر صروبرو گردید و گفت: ای رسول خدا، به من گفته شده: کسی که هجرت ندارد، هلاک گردیده است، و من سوگند یاد نمودم، که تا نزدت نیایم سرم را نشویم. رسول خدا صفرمود: «صفوان از اسلام شنید و به آن به عنوان دین راضی گردید، هجرت پس از فتح [۲۴۹]قطع گردیده است، ولیکن جهاد و نیت [۲۵۰]باقی است، و چون به بسیج شدن فرا خوانده شدید، بسیج شوید [۲۵۱]» [۲۵۲]. این چنین در الکنز (۸۴/۳) آمده است.
و بغوی، ابن منده و ابونعیم از صالح بن بشیر بن فدیک روایت نمودهاند که: پدربزرگش فدیک نزد رسول خدا صآمده گفت: ای رسول خدا، اینها گمان میکنند: کسی که هجرت ننموده، هلاک گردیده است. رسول خدا صفرمود: «ای فدیک، نماز را برپا دار، زکات را بده، و بدی را کنار گذار، و در زمین قومت هر جایی که خواستی سکونت گزین تو مهاجر میباشی» [۲۵۳]. این چنین در الکنز (۳۳۱/۸) آمده. و این را بیهقی (۱۷/۹) روایت نموده. و بخاری از عطاء ابن ابی رباح روایت نموده، که گفت: عائشه برا با عبید بن عمیر لیثی زیارت نمودم، و او را از هجرت پرسیدیم. گفت: امروز هجرت نیست، به سببی که یکی از مومنان با دین خود بهسوی خدا و رسول وی صاز ترس در فتنه افتادن در دینش فرار مینمود [۲۵۴]، اما امروز خداوند اسلام را غالب و پیروز گردانیده، و امروز هر جایی که بخواهد پروردگارش را عبادت میکند، ولی جهاد و نیت (باقی است) [۲۵۵]. این را همچنین بیهقی (۱۷/۹) روایت کرده است.
[۲۴۸] ضعیف. بیهقی در «الکبری» (۹/۱۶،۱۷) و در سند آن یعقوب بن حمید الکاسب است که ضعیف است. [۲۴۹] یعنى فتح مکه. خطابی و غیر وی میگویند: هجرت در اول اسلام، بر کسی که اسلام میآورد فرض بود، البته به خاطر قلت و کمی مسلمانان در مدینه، و نیازمندی ایشان به تجمع و اجتماع، ولی وقتی که خداوند مکه را فتح نمود، مردم گروه گروه در دین خدا داخل شدند، و بنابراین فرضیت هجرت به مدینه ساقط گردید، و فرضیت جهاد و نیت، بر کسی که به آن قیام کند و یا دشمن بر وی حمله آورد باقی ماند. حافظ ابن حجرمی گوید: و همچنین حکمت در فرضیت هجرت برای کسی که اسلام میآورد، این بود تا از اذیت اقارب کافر خود، در امان باشد، چون آنها کسی را که از ایشان اسلام میآورد تعذیب و شکنجه مینمودند، تا از دین خود برگردد، حکماین هجرت در خصوص کسی که در دارالکفر اسلام بیاورد، و به بیرون رفتن از آن قادر باشد، باقی است. این چنین در الفتح (۲۵/۶) آمده است. [۲۵۰] طیبى و غیر وى مىگویند: این استدراک (استعمـال كلمه لكن) در حدیث افاده میکند که حکم ما بعد (لکن) مخالف حکم ماقبل آن است، و معنی چنین است: هجرتی که هدفش جدایی و مفارقت وطن بود، و بر مسلمانان جهت رفتن به مدینه فرض بود، قطع گردیده است، مگر این که مفارقت و جدایی به خاطر جهاد، و همچنان مفارقت و جدایی به نیت صالح، چون فرار از دار کفر، بیرون شدن در طلب علم، و فرار به دین از فتنه، و نیت در همه آنها تا الحال باقی است. این چنین در الفتح (۲۵/۶) آمده. [۲۵۱] صحیح. عبدالرزاق در «مصنف» (۱۸۹۳۹). [۲۵۲] نووى مىگوید: هدفش این است: همان خیری که با انقطاع هجرت قطع گردید، به دست آوردنش توسط جهاد ونیت صالح ممکن است، و چون شما را امام برای بیرون شدن به جهاد و مانند آن از اعمال صالح دعوت کند، به طرف آن بیرون شوید. این چنین در الفتح (۲۵/۶) آمده. [۲۵۳] ضعیف. ترمذی در «الکبری» (۹/۱۷) در آن فدیک بن سلیمان است که حافظ ابن حجر او را در «التقریب» (۲/۱۰۷) ضعیف دانسته است. [۲۵۴] در این حدیث عائشه لبه بیان مشروعیت هجرت اشاره نموده است، که سبب آن خوف فتنه میباشد، و حکم منوط به علت خود است، و متقضای آن چنین است که اگر کسی به عبادت خداوند در هر جایی و موضعی قادر شد، هجرت بر وی از آنجا واجب و فرض نیست، و در غیر آن هجرت بر وی فرض میباشد، و ماوردی گفته است: وقتی که توانست دین خویش را در کشوری و یا شهری از شهرهای کفر اظهار و آشکار نماید بر همین اساس آن شهر برای وی دارالاسلام میگردد، و اقامت در آن از سفر از آن بهتر است، البته به خاطر امید داخل شدن غیر وی به اسلام. این چنین در فتحالباری (۱۶۲/۷) آمده. [۲۵۵] بخاری (۳۹۰۰) و بیهقی در «الکبری» (۹/۱۷).