حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

قصّه سقیفه بنی ساعده

قصّه سقیفه بنی ساعده

طیالسی، ابن سعد (۱۵۱/۳)، ابن ابی شیبه، بیهقی (۱۴۳/۸) و غیر ایشان از ابوسعید خدری سروایت نموده‏اند که گفت: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، خطبای انصار برخاستند و مردی از آنها می‏گفت: ای گروه مهاجرین، وقتی که رسول خدا صمردی از شما را به کاری می‏گماشت، مردی از ما را با وی یکجای می‏ساخت، بنابراین ما بر این نظریم که این امر را دو نفر به دوش بگیرند، یکی برای شما و دیگری برای ما باشد، بعد خطبای انصار همین طور یکی پس از دیگری صحبت کردند و نظر وی را تأیید نمودند. آنگاه زید بن ثابت سبرخاست و گفت: رسول خدا صاز مهاجرین بود، و امام نیز از مهاجرین می‏باشد، و ما چنان که انصار رسول خدا صبودیم انصار وی هستیم، بعد ابوبکر سبرخاست و گفت: ای گروه انصار! خداوند شما را پاداش نیکو دهد، این گوینده شما درست فرمود، بعد از آن گفت: ما -به خدا سوگند- اگر شما غیر از این را بکنید، همراهتان مصالحه نمی‏کنیم. بعد زید بن ثابت از دست ابوبکر گرفت و گفت: این دوست شماست، با وی بیعت کنید. و حدیث را، چنان که در کنزالعمال (۱۳۱/۳) آمده، ذکر نموده است. و هیثمی (۱۸۳/۵) می‏گوید: این را طبرانی و احمد روایت نموده‏اند، و رجال احمد رجال صحیح‌اند. و طبرانی این را از ابوطلحه س، به مانند آن، چنان که در الکنز (۱۴۰/۳) آمده، روایت کرده است.

و ابن سعد و ابن جریر از قاسم بن محمّد روایت نموده‏اند: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، انصار نزد سعدبن عباده سجمع شدند. و ابوبکر و عمر و ابوعبیده بن جراح شنزد ایشان آمدند، حباب‏بن منذر س-که بدری بود- برخاست و گفت: از ما هم امیر باشد و از شما هم، ما - به خدا سوگند - بر این امر با شما ای گروه، همچشمی و رقابت نمی‏کنیم [۳۳۱]، ولی از آن می‏هراسیم که آن را (پس از شما) اقوامی به دست گیرند که ما پدران و برادران ایشان را به قتل رسانیده‏ایم. عمر سبه وی گفت: اگر آن چنان شد و تو توانستی بمیر [۳۳۲]، بعد از آن ابوبکر سصحبت نموده گفت: ما امرا هستیم و شما وزرا و این امر درمیان ما و شما چون پاره شدن برگ خرما نصف است، و نخستین کسی که از مردم بیعت نمود ابونعمان بشیر بن سعد سبود. هنگامی که مردم بر ابوبکر جمع شدند، وی مالی را در میان مردم تقسیم نمود، و برای پیره زنی از بنی عدی ابن نجار سهم‌اش را به دست زید بن ثابت سفرستاد، آن زن پرسید: این چیست؟ گفت: مالی است که ابوبکر برای زنان تقسیم نموده است. پیره زن گفت: آیا مرا در دینم رشوه می‏دهید. گفتند: خیر. آن زن گفت: آیا می‏ترسید که من آنچه را بر آن هستم رها می‏کنم. گفتند: خیر. آن زن افزود: به خدا سوگند، هیچ چیزی را ابداً از آن نمی‏گیرم. زید به‌سوی ابوبکر سبرگشت و او را از آنچه آن زن گفته بود آگاهانید. ابوبکر گفت: و ما هم از آن چیزی که برای وی دادیم ابداً چیزی را نمی‏گیریم [۳۳۳]. این چنین در کنزالعمال (۱۳۰/۳) آمده است.

[۳۳۱] و بر آن بخل نمی‏ورزیم. [۳۳۲] در اصل عوض کلمه «فمت»، «بمیر»، کلمه «قمت»، «قیام کن» آمده است، یعنی اگر همچو حالتی احیاناً اتفاق افتاد و آن‌هایی که تو از ایشان هراس داری به قدرت رسیدند، پس در مقابل‌شان قیام کن. ولی درست همان است که، ذکر نمودم «فمت»، «پس بمیر» و معنای قول عمر سچنین است که، اگر آنهایی از قریش خلافت را به عهده گرفتند که پدر و یا برادرش را کشته‏اید، دیگر در زندگی خیری نیست، و اگر توانستی بمیر، یعنی: همچو حالتی اکنون به وقوع نمی‏پیوندد، چون ما جز با سابقین اوائل بیعت نمی‏کنیم و آنها بر شما ظلم نمی‏کنند. به نقل از پاورقی و یا تصرف و زیادت. م. [۳۳۳] صحیح. ابن سعد در «الطبقات» (۳/۱۸۲).