قصّه سقیفه بنی ساعده
طیالسی، ابن سعد (۱۵۱/۳)، ابن ابی شیبه، بیهقی (۱۴۳/۸) و غیر ایشان از ابوسعید خدری سروایت نمودهاند که گفت: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، خطبای انصار برخاستند و مردی از آنها میگفت: ای گروه مهاجرین، وقتی که رسول خدا صمردی از شما را به کاری میگماشت، مردی از ما را با وی یکجای میساخت، بنابراین ما بر این نظریم که این امر را دو نفر به دوش بگیرند، یکی برای شما و دیگری برای ما باشد، بعد خطبای انصار همین طور یکی پس از دیگری صحبت کردند و نظر وی را تأیید نمودند. آنگاه زید بن ثابت سبرخاست و گفت: رسول خدا صاز مهاجرین بود، و امام نیز از مهاجرین میباشد، و ما چنان که انصار رسول خدا صبودیم انصار وی هستیم، بعد ابوبکر سبرخاست و گفت: ای گروه انصار! خداوند شما را پاداش نیکو دهد، این گوینده شما درست فرمود، بعد از آن گفت: ما -به خدا سوگند- اگر شما غیر از این را بکنید، همراهتان مصالحه نمیکنیم. بعد زید بن ثابت از دست ابوبکر گرفت و گفت: این دوست شماست، با وی بیعت کنید. و حدیث را، چنان که در کنزالعمال (۱۳۱/۳) آمده، ذکر نموده است. و هیثمی (۱۸۳/۵) میگوید: این را طبرانی و احمد روایت نمودهاند، و رجال احمد رجال صحیحاند. و طبرانی این را از ابوطلحه س، به مانند آن، چنان که در الکنز (۱۴۰/۳) آمده، روایت کرده است.
و ابن سعد و ابن جریر از قاسم بن محمّد روایت نمودهاند: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، انصار نزد سعدبن عباده سجمع شدند. و ابوبکر و عمر و ابوعبیده بن جراح شنزد ایشان آمدند، حباببن منذر س-که بدری بود- برخاست و گفت: از ما هم امیر باشد و از شما هم، ما - به خدا سوگند - بر این امر با شما ای گروه، همچشمی و رقابت نمیکنیم [۳۳۱]، ولی از آن میهراسیم که آن را (پس از شما) اقوامی به دست گیرند که ما پدران و برادران ایشان را به قتل رسانیدهایم. عمر سبه وی گفت: اگر آن چنان شد و تو توانستی بمیر [۳۳۲]، بعد از آن ابوبکر سصحبت نموده گفت: ما امرا هستیم و شما وزرا و این امر درمیان ما و شما چون پاره شدن برگ خرما نصف است، و نخستین کسی که از مردم بیعت نمود ابونعمان بشیر بن سعد سبود. هنگامی که مردم بر ابوبکر جمع شدند، وی مالی را در میان مردم تقسیم نمود، و برای پیره زنی از بنی عدی ابن نجار سهماش را به دست زید بن ثابت سفرستاد، آن زن پرسید: این چیست؟ گفت: مالی است که ابوبکر برای زنان تقسیم نموده است. پیره زن گفت: آیا مرا در دینم رشوه میدهید. گفتند: خیر. آن زن گفت: آیا میترسید که من آنچه را بر آن هستم رها میکنم. گفتند: خیر. آن زن افزود: به خدا سوگند، هیچ چیزی را ابداً از آن نمیگیرم. زید بهسوی ابوبکر سبرگشت و او را از آنچه آن زن گفته بود آگاهانید. ابوبکر گفت: و ما هم از آن چیزی که برای وی دادیم ابداً چیزی را نمیگیریم [۳۳۳]. این چنین در کنزالعمال (۱۳۰/۳) آمده است.
[۳۳۱] و بر آن بخل نمیورزیم. [۳۳۲] در اصل عوض کلمه «فمت»، «بمیر»، کلمه «قمت»، «قیام کن» آمده است، یعنی اگر همچو حالتی احیاناً اتفاق افتاد و آنهایی که تو از ایشان هراس داری به قدرت رسیدند، پس در مقابلشان قیام کن. ولی درست همان است که، ذکر نمودم «فمت»، «پس بمیر» و معنای قول عمر سچنین است که، اگر آنهایی از قریش خلافت را به عهده گرفتند که پدر و یا برادرش را کشتهاید، دیگر در زندگی خیری نیست، و اگر توانستی بمیر، یعنی: همچو حالتی اکنون به وقوع نمیپیوندد، چون ما جز با سابقین اوائل بیعت نمیکنیم و آنها بر شما ظلم نمیکنند. به نقل از پاورقی و یا تصرف و زیادت. م. [۳۳۳] صحیح. ابن سعد در «الطبقات» (۳/۱۸۲).