بیرون رفتن رسول خدا ص در روز بدر و مشورت وی با اصحاب ن و اقوال ایشان
ابن ابی حاتم و ابن مردویه -که لفظ از وی است- از ابوعمران روایت نمودهاند، که وی از ابوایوب انصاری سشنید که میگفت: رسول خدا ص-در حالی که ما در مدینه قرار داشتیم- فرمود: «از قافله [۳۳۴]ابوسفیان برایم خبر داده شد که میاید، آیا میخواهید بهسوی این قافله خارج شویم، شاید خداوند آن را برای ما غنیمت بگرداند». گفتیم: بلی. وی بیرون گردید و ما هم خارج شدیم. و چون یک روز یا دو روز حرکت نمودیم، به ما گفت: «درباره قوم چه فکر میکنید، چون آنها از خارج شدن شما خبر داده شدهاند [۳۳۵]» گفتیم: خیر، -به خدا سوگند- ما طاقت و توانایی جنگ این قوم را نداریم، هدف ما قافله بود. بعد از آن گفت: «درباره جنگ (با این) قوم چه فکر میکنید؟» و ما مثل همان (گفته مان) را گفتیم. آنگاه مقداد بن عمرو سبرخاست و گفت: ای رسول خدا - ما آن چنان که قوم وسی به موسی ÷گفت، به تو چیزی نمیگوییم:
﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ﴾[المائدة: ۲۴].
ترجمه: «تو و پروردگارت بروید و بجنگید ما اینجا نشستهایم».
ابوایوب میافزاید: ما -گروه انصار- تمنا نمودیم کهای کاش ما هم چون مقداد میگفتیم، چون آن گفته برای ما از این که مال عظیمی به ما برسد بهتر و محبوبتر بود. آنگاه خداوند ﻷبر رسولش نازل فرمود:
﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥﴾[الانفال: ۵].
ترجمه: «چنان که پروردگارت تو را از خانه ات به حق بیرون فرستاد، در حالی که جمعی از مسلمانان کراهت داشتند».
و تمام حدیث را متذکر گردیده [۳۳۶]. این چنین در البدایه (۲۶۳/۳) آمده، و آن را به صورت کاملش در مجمع الزوائد (۷۳/۶) ذکر نموده، و بعد از آن در (۷۴/۶) گفته: این را بزار به صورت کامل روایت کرده، و طبرانی بعضی آن را روایت نموده، و در آن، عبدالعزیز بن عمران آمده، که متروک میباشد.
و امام احمد، چنان که در البدایه (۲۶۳/۳) آمده، از انس سروایت نموده، که گفت: پیامبر صدرباره خارج شدنش بهسوی بدر مشورت خواست،ابوبکر سبه وی مشورت داد، بار دیگر از ایشان مشورت خواست، این مرتبه برخی از انصار گفتند: ای گروه انصار، رسول خدا صشما را میخواهد و هدفش شمایید، آنگاه بعضی از انصار گفتند: ای رسول خدا، ما آن چنان که بنی اسرائیل به موسی ÷گفتند: ﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ﴾. نمیگوییم، ولی - سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث گردانده - اگر با شترها بهسوی تبرک الغماد [۳۳۷]را بپیمایی از تو پیروی خواهیم نمود [۳۳۸]. ابن کثیر میگوید: این اسناد ثلاثی بوده، و به شرط صحیح، صحیح میباشد.
و نزد امام احمد، همچنان به نقل از انس سروایت است که رسول خدا صهنگامی که (خیر) برگشت ابوسفیان بهوی رسید، مشورت نمود. میگوید: پس ابوبکر سدر این راستا صحبت نمود، ولی پیامبر صاز وی روی گردانید، بعد عمر سصحبت نمود و پیامبر صاز وی هم روی گردانید. آنگاه سعدبن معاذ سگفت: هدف رسول خدا صما هستیم، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر ما را فرمان بدهی که با شترها داخل بحرها شویم، حتماً با آنها داخل دریاها میشویم، و اگر به ما دستور بدهی که با شترهای خود را به برک الغماد برسانیم، این کار را حتماً میکنیم سپس رسول خدا صمردم را جمع آوری نمود [۳۳۹]. این چنین در البدایه (۲۶۳/۳) آمده. و این را ابن عساکر همچنین به مانند آن از انس، چنان که در کنزالعمال (۲۷۳/۵) آمده، روایت کرده است.
و ابن مردویه از علقمه بن وقاص لیثی سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صبهسوی بدر بیرون رفت، و چون به روحاء رسید به مردم گفت: «نظر و رای شما چیست؟» ابوبکر سگفت: ای رسول خدا به ما خبر رسیده است که آنها در فلان و فلان جایاند. میگوید: باز خطاب به مردم گفت: «نظر شما چیست؟» عمر سمثل قول ابوبکر را تکرار نمود. باز خطاب به مردم گفت: «چه نظری دارید؟» آنگاه سعد بن معاذ سگفت، ای رسول خدا، هدفت ما هستیم، سوگند به ذاتی که تو را عزت بخشیده، و برایت کتاب را نازل فرموده، که ما هرگز آن را [۳۴۰]نپیمودهایم، و نه هم از آن آگاهی دارم، ولی از حرکت خود را ادامه دهد تا از طریق یمن به برک الغماد برسی، ما همراهت خواهیم آمد، و مانند کسانی نمیباشیم که به موسی ÷گفتند: ﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ﴾.، «تو و پروردگارت بروید و بجنگید ما اینجا نشستهایم»، ولی تو و پروردگارت بروید و بجنگید و ما همراهتان به دنبال شما هستیم، و شاید تو برای کاری بیرون رفته بودی، و خداوند غیر آن را برایت پیش آورده، پس به همان چیزی که خداوند برایت پیش آورده بنگر و حرکت نما و پیمانهای کسی را که میخواهی وصل نما، و پیمانهای کسی را که میخواهی قطع کن، و با کسی که میخواهی دشمنی کن، و با کسی که میخواهی مصالحه نما و از اموال ما آنچه را که میخواهی بگیر. آنگاه قرآن به تایید قول سعد سنازل گردید: ﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥﴾. الآیات. و اموی در مغازی خود ذکر نموده، و بعد از این قولش، و از امال ما آنچه را میخواهی بگیر، افزوده: و آنچه را میخواهی به ما بده، و آن چه را از ماگرفتهای، برای ما محبوبتر از آنچه است که برای ما گذاشتهای، و امری را که دستور دادهای کار ما متابعت از دستور و امر توست، به خدا سوگند، اگر حرکت نمایی تا این که به برک غمدان [۳۴۱]برسی به همراه تو حرکت خواهیم کرد [۳۴۲].
این را ابن اسحاق ذکر نموده، و در سیاق وی آمده: سعد بن معاذ سگفت: به خدا سوگند، گویی کهای رسول خدا، هدفت ما هستیم و ما را میخواهی، گفت: «بلی»، سعد بن معاذ گفت: ما به تو ایمان آوردیم، و تو را تصدیق نمودیم، و شهادت دادیم و آنچه را تو آوردهای همان حق است و بر آن عهدها و پیمانهای مان را، مبنی بر شنیدن و طاعت از تو دادهایم، بنابراین -ای رسول خدا- برای آنچه اراده نمودهای حرکت کن، ما همراهت هستیم. سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث گردانیده، اگر دریا را برای ما بنمایی، و در آن داخل شوی، ما همراهت در آن داخل خواهیم شد، و یک مرد هم از ما تخلف نخواهد نمود، و ما این را بد نمیبینیم که فردا با ما با دشمن مان روبرو شوی. ما در جنگ پرصبر هستیم، و در وقت روبرو شدن راستکاریم، شاید خداوند از ما را به تو نشان دهد که به آن چشمت روشن شود، به برکت خدا حرکت کن. و رسول خدا صبه قول سعد مسرور گردید، و (گفتههای وی) شادمانش ساخت، بعد از آن گفت: «حرکت نمایید، و بشارت دهید، چون خداوند یکی از دو گروه -(قافله تجارتی یا لشکر جنگی)- را به من وعده داده است، به خدا سوگند، گویی که من همین حالا به مردگان قوم نگاه میکنم» [۳۴۳]. این چنین در البدایه (۲۶۲/۳) آمده است.
[۳۳۴] قافله ابوسفیان: همان قافله مرکب از شترهای قریش است که در سال دوم هجرت با بار خود از شام به مکه میآمد، و اموال زیادی را برای قریش حمل مینمود و مردانی ز آن حراست مینمودند که در رأسشان ابوسفیان قرار داشت. [۳۳۵] شاید هدف اهل مکه باشد، چون آنها توسط فرستاده ابوسفیان از خارج شدن مسلمانان اطلاع یافتند، و برای نجات قافله، و مقابله با مسلمان با یک ارتش منظم بیرون شدند، پیامبر صمیخواهد نظر یاران خود را در قبال جنگ با آنها جویا گردد. م. [۳۳۶] سند آن ضعیف است اما حدیث بعدی شاهد آن است: ابن ابی حاتم و ابن مردویه چنانکه در البدایة و النهایة (۳/۲۵۹) و طبرانی (۴/۱۷۴) و هیثمی (۶/۷۴) آن را به طبرانی ارجاع داده است و گفته است: سند آن حسن است. اما مولف در آنچه پس از حدیث به نقل از هیثمی آورده دچار وهم شده است آنجا که پس از حدیث دوم میگوید: در «مجمع الزوائد» از حدیث معاذ بن رفاعة انصاری از پدرش. [۳۳۷] اسم جایى است در یمن و گفته شده: جایی است در عقب مکه که پنج شب از آن فاصله دارد. [۳۳۸] صحیح. احمد (۱۲۸۸۹). [۳۳۹] صحیح. احمد (۱۳۶۳۸) و مسلم به مانند آن (۱۷۷۹). [۳۴۰] هدفش راهی است که به برک الغماد منتهی میگردد، و ذکر آن در کلامش میآید. [۳۴۱] بنای بزرگی است در ناحیه صنعاء در یمن. [۳۴۲] ابن کثیر آن را در البدایة و النهایة (۳/۲۵۴) و تفسیر (۲/۲۹۴) بدون سند به ابن مردویه نسبت داده است. اما روایت قبل آن شاهد آن است. [۳۴۳] ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام (۲/۱۷۷) آمده آن را ذکر نموده و سند آن از عروه مرسل است. همچنین ابن کثیر در البدایة و النهایة (۳/۲۵۸) وی میگوید: ابن اسحاق /آن را اینگونه روایت نموده و این روایت شواهد بسیاری دارد از جمله آنچه بخاری (۳۹۵۲) از ابن مسعود روایت نموده و همچنین مسلم (۱۷۷۹) و احمد (۳/۱۸۸) از حدیث انس.