حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

جنگیدن صفیه در روز احد و روز خندق

جنگیدن صفیه در روز احد و روز خندق

ابن سعد از هشام و او از پدرش روایت نموده که: صفیه لروز احد در حالی آمد که مردم شکست خورده بودند، و در دستش نیزه‏ای بود، و با آن بر صورتشان می‏زد. پیامبر خدا صفرمود: «ای زبیر، (محافظت) این زن (را بکن)». این چنین در الاصابه (۴۳۹/۴) آمده.

ابن اسحاق از عبّاد روایت نموده، که گفت: صفیه بنت عبدالمطّلب لدر بام قلعه حسان بن ثابت سبود، صفیه می‏گوید: حسان در آن قلعه همراه زنان و اطفال با ما بود، مردی از یهود بر ما عبور نمود، و به گشت زدن در اطراف قلعه پرداخت، این در حالی بود که بنی قریظه وارد جنگ شده بودند، و پیمان موجود در میان خود و رسول خدا صرا قطعه کرده بودند، و در میان ما و ایشان هیچ کس هم نبود که از ما دفاع کند، و رسول خدا صو مسلمانان درمقابل دشمن خود قرار داشتند، و نمی‏توانستند از آنها برگشته طرف ما بیایند، و ناگهان کسی نزد ما آمد، گفتم: ای حسان این یهودی -چنان که می‏بینی- در اطراف قلعه گشت می‏زند، و من -به خدا سوگند- از وی در امان نیستم، که بر ناموس ما از پشت سر یهودی‌هایی را که هستند، راهنمایی کند، و رسول خدا صو اصحابش همه مشغول شده‏اند، به‌سوی وی برو او را به قتل برسان. گفت: ای دختر عبدالمطّلب، خدا تو را بیامرزد، به خدا سوگند، می‏دانی که من اهل این کار نیستم. می‏گوید: هنگامی که این را به من گفت، و نزد وی چیزی ندیدم، کمر خود را بستم، و بعد ستونی را برداشتم و از قلعه به‌سوی وی پایین آمدم و او را با ستون زدم و کشتمش. وقتی که از وی فارغ شدم، به قلعه برگشتم و گفتم: ای حسان، پایین بیا، و تجهیزات وی را بگیر، چون مرا از گرفتن تجهیزات وی مرد بودنش بازداشت. گفت: ای دختر عبدالمطلب، به تجهیزات وی من ضرورتی ندارم. این چنین در البدایه (۱۰۸/۴) آمده است.

و بیهقی (۳۰۸/۶) از طریق ابن اسحاق از یحیی بن عباد بن عبدالله بن زبیر از پدرش باین روایت را به مانند آن روایت نموده، و بعد از آن از طریق هشام بن عروه، از پدرش از صفیه ش، مثل آن را روایت کرده، و در آن افزوده است: گفت: وی نخستین زنی است، که مردی از مشرکین را به قتل رسانید. این را همچنین این ابی خیثمه و ابن منده به نقل از ام عروه بنت جعفر بن زبیر، از پدرش و او از بی‏بی‏اش صفیه لروایت نموده‏اند. و ابن سعد آن را از طریق هشام از پدرش، چنان که در الاصابه (۳۴۹/۴) آمده، روایت کرده است.

و ابن عساکر این را از صفیه و زبیر ببه معنای آن، چنان که در الکنز (۹۹/۷) آمده، روایت نموده است. این را همچنین طبرانی (از عروه) [۷۱۶]، و ابویعلی و بزار از زبیر س(که اسناد هردو ضعیف است)، چنان که در مجمع الزوائد (۱۳۳/۶) آمده، روایت نموده‏اند.

[۷۱۶] این کلمه و کلمه بعدی داخل کمانک از مجمع الزوائد نقل شده‏اند.