حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

رسیدن صهیب نزد رسول خدا ص در قباء، بشارت وی به او و آنچه خداوند درباره صهیب نازل فرمود

رسیدن صهیب نزد رسول خدا ص در قباء، بشارت وی به او و آنچه خداوند درباره صهیب نازل فرمود

همچنین وی و ابن سعد (۱۶۲/۳) و حارث بن منذر و ابن عساکر و ابن ابی حاتم از سعید بن المسیب روایت نموده‏اند که: صهیب سهجرت کنان به‌سوی پیامبر صحرکت کرد، و تعدادی از مشرکان قریش وی را دنبال نمودند، وی پایین آمد و تیرها را از تیردان خود بیرون کشیده گفت: ای گروه قریش خوب میدانید که تیراندازترین مرد شما هستم، سوگند به خدا، قبل از این که به من برسید، شما را با همه تیرهایی که در تیردان دارم، هدف قرار می‏دهم، بعد از آن شما را به شمشیرم تا وقتی که (چیزی) [۲۳۴]از آن در دستم باقی بماند می‏زنم، سپس شما می‏دانید و کارتان. و اگر خواسته باشید شما را به مالم در مکه رهنمایی و دلالت می‏کنم و راهم را باز گذارید. گفتند: بلی، و بر این تعهد کردند، و او آنان را رهنمایی نمود. آنگاه خداوند برای رسول خود قرآن رانازل فرمود:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ[البقرة: ۲۰۷].

ترجمه: «و بعضی از مردم جان خود را در طلب خشنودی خدا می‏فروشند».

تا این که از آیه فارغ گردید. هنگامی که رسول خدا صصهیب را دید فرمود: «فروش فایده نمود ای ابویحیی!! فروختن فایده نمود ای ابویحیی!!» [۲۳۵]و قرآن را بر وی تلاوت نمود. این چنین در کنزالعمال (۲۳۷/۱) آمده. و این را همچنین ابن عبدالبر در الاستیعاب (۱۸۰/۲) از سعید مانند آن روایت کرده. و این را همچنین حاکم در المستدرک (۳۹۸/۳) از طریق سلیمان بن حرب از حمادبن زید از ایوب از عکرمه روایت نموده، که گفت: چون صهیب سبه قصد هجرت بیرون رفت، اهل مکه تعقیبش نمودن، وی تیرهای تیردان خود را بیرون ریخت، و چهل تیر را از آن بیرون آورد و گفت: تا این که هر فرد شما را هدف اصابت یک تیر قرار ندهم نمی‏توانید به من برسید، و بعد به شمشیر روی می‏آورم، و می‏دانید که من مرد هستم، در مکه دو کنیز واگذاشته‏ام، آنها برای شما. می‏گوید: حماد بن سلمه از ثابت از انس سمانند این را برای مان بیان نمود، و برای رسول خدا صنازل گردید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِالآیه. هنگامی که رسول خدا صوی را دید فرمود: «ابویحیی فروختن فایده نمود» [۲۳۶]. می‏افزاید: و آیه را بر وی تلاوت نمود. حاکم می‏گوید: به شرط مسلم صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را روایت نکرده‏اند. و این را همچنین ابن ابی خیثمه به معنای آن، چنان که در الاصابه (۱۹۵/۲) آمده، روایت نموده، و (حافظ در الاصابه) افزوده: این را ابن سعد نیز از وجه دیگری از ابوعثمان نهدی روایت نموده، و کلبی [۲۳۷]این را در تفسیر خود از ابوصالح از ابن عباس بروایت کرده، و برای آن طریق دیگری هم هست. و این را ابن مردویه از طریق ابوعثمان نهدی از صهیب سروایت نموده، که گفت: هنگامی که خواستم از مکه به‌سوی نبی صهجرت کنم، قریش به من گفتند: ای صهیب، اینجا ا نزد ما آمدی و مال نداشتی، و حالا تو ومالت بیرون می‏روید گفتند، به خدا قسم ابداً این طور نخواهد بود. من به آنها گفتم: اگر مالم را به شما بدهم آیا به من اجازه می‏دهید؟ گفتند: بلی. آن گه مالم را به آنها پرداختم، و مرا گذاشتند، بعد بیرون آمدم تا این که به مدینه رسیدم. و این خبر برای رسول خدا صرسید، فرمود: «صهیب فایده نمود، صهیب فایده نمود». دو مرتبه [۲۳۸]. این چنین در تفسیر ابن کثیر (۲۴۷/۱) آمده. و این را ابن سعد (۱۶۲/۳) از طریق ابوعثمان به مانند آن، روایت کرده است.

[۲۳۴] به نقل از الاستیعاب. [۲۳۵. ] سند آن ضعیف است. در سند آن علی بن زید بن جدعان است که ضعیف است. اما احادیث قبل و بعد آن شاهد آن است. [۲۳۶] صحیح. به روایت حاکم در حدیث قبلی ذکر شد. [۲۳۷] کلبی چنان که در «التقریب» (۲/۲۶۳) آمده است متهم به دروغگویی است. [۲۳۸] ابن مردویه چنانکه در تفسیر ابن کثیر آمده است (۱/۲۴۷) و ابن سعد (۳/۱۶۲) و شواهد بسیاری دارد. نگا: «الدر المنثور» (۱/۵۷۵، ۵۷۶).