هجرت واثله بن اسقع س
ابن جریر از خالدبن ولید بن اسقع بروایت نموده، که گفت: از خانواده خود به اراده اسلام آوردن بیرون آمدم، و نزد رسول خدا صرفتم، که در حال نماز بود، من نیز درآخر صفوف صف بستم و چون نماز ایشان نماز گزاردم. هنگامیکه رسول خدا صاز نماز فارغ گردید، نزدم آمد و من در آخر صفوف قرار داشتم. پرسید: «کارت چیست؟» گفتم: اسلام. گفت: «این برایت بهتر است»، پرسید: «هجرت میکنی؟» گفتم: بلی. گفت: «هجرت بادیه نشین یا هجرت قطعی؟» پرسیدم: کدام بهتر است؟ فرمود: «هجرت قطعی»، افزود: «و هجرت قطعیاین است که با رسول خدا ثابت بمانی، و هجرت بادیه نشین آناست که دوباره به بادیه خود برگردی»، و افزود: «و بر تو اطاعت لازم است در سختی و سهولتت، و خوشی و ناخوشیت، اگرچه بر تو ترجیح داده شود». گفتم: بلی. آنگاه دست خود را پیش نمود، و دستم را پیش نمودم. هنگامی که مرا دید، برای خود چیزی را استثناء نمیکنم، فرمود: «در آنچه توانستی». گفتم: در آنچه توانستم. و بر دستم زد. این چنین در کنزالعمال (۳۳۳/۸) آمده.