رغبت و علاقمندی بلال به بیرون رفتن در راه خدا
طبرانی از عبدالله بن محمّد و عمر و عمار پسران حفص و آنها از پدران واجدادشان روایت نمودهاند که آنها گفتند: بلال پیش ابوبکر شآمده گفت: ای خلیفه رسول خدا، من از رسول خدا صشنیدم که میگفت: «بهترین عمل مؤمنین جهاد در راه خداست». و خواستم تا آن وقت در راه خدا استقامت و پایداری کنم و باشم که بمیرم. ابوبکر سگفت: ای بلال من تو را به خدا و حرمت و حق خودم سوگند میدهم، سنم زیاد شده است، قوتم ضعیف گردیده و اجلم نزدیک شده است، بنابراین بلال با وی اقامت نمود، و هنگامی که ابوبکر وفات نمود، نزد عمر سآمد، و او همان سخنان ابوبکر سرا به او گفت، ولی بلال ابا ورزیدو از وی نپذیرفت. عمر گفت: ای بلال! پس (برای) کی (وامیگذاری)؟ [۴۰۲]گفت: برای سعد، چون وی در قباء در عهد رسول خدا صاذان داده است. به این صورت عمر اذان را به عقیه و سعد محول گردانید [۴۰۳]. [۴۰۴]هیثمی (۲۷۴/۵) میگوید: در این عبدالرحمنبن سهیلبن عمار آمده ضعیف میباشد. و این را ابن سعد (۱۶۸/۳) نیز به این اسناد و به مانند آن روایت نموده.
و از موسی بن محمّد بن ابراهیم تیمی و او از پدرش روایت نموده، که گفت: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، بلال سدر حالی اذان داد که هنوز رسول خدا صدفن نگردیده بود، هنگامی میگفت: «اشهد ان محمدا رسول الله»، مردم در مسجد گریه مینمودند. میافزاید: هنگامی که رسول خدا صدفن گردید، ابوبکر سبه او گفت: اذان بده. او گفت: اگر مرا آزاد کردهای تا با تو باشم این را به خاطر آن میکنم، ولی اگر مرا برای خدا آزاد نمودهای، مرا با کسی که برایش رها نمودهای واگذار. ابوبکر گفت: من تو را جز برای خدا آزاد نکردهام، مرا با کسی که برایش رها نمودهای واگذار. ابوبکر گفت: من تو را جز برای خدا ازاد نکردهام. بلال گفت: من برای هیچ کسی بعد از رسول خدا صاذان نمیدهم. ابوبکر گفت: این مربوط به توست. (راوی) میگوید: وی درنگ نمود، تا این که لشکرهای شام بیرون گردید، و همراه آنها حرکت نمود و آنجا رسید. و از سعید بن مسیب روایت است: هنگامی که ابوبکر سدر روز جمعه بر منبر نشست، بلال به وی گفت: ای ابوبکر، گفت: لبیک. بلال گفت: مرا برای خدا آزاد نمودهای و یا برای نفس خودت؟ گفت: برای خدا. بلال گفت: پس به من اجازه بده تا در راه خدا بجنگم، و او اجازه داد. بعد به طرف شام بیرون رفت و در همانجا درگذشت. و این را ابونعیم در الحلیه (۱۵۰/۱) از سعید به مانند آن، روایت نموده است.
[۴۰۲] هدفش اذان است. [۴۰۳] ضعیف. طبرانی و ابن سعد (۳/۱۶۸) در سند آن عبدالرحمن بن سهیل بن عمار است که چنانکه در «المجمع» (۵/۲۷۴) آمده ضعیف است. [۴۰۴] این چنین در هیثمی آمده و در ابن سعد آمده: آن گه عمر سعد را طلب نمود، و اذان را برای وی سپرد و بعد از وی به بازماندگانش محول گردانید.