حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

رغبت و علاقمندی بلال به بیرون رفتن در راه خدا

رغبت و علاقمندی بلال به بیرون رفتن در راه خدا

طبرانی از عبدالله بن محمّد و عمر و عمار پسران حفص و آنها از پدران واجدادشان روایت نموده‏اند که آنها گفتند: بلال پیش ابوبکر شآمده گفت: ای خلیفه رسول خدا، من از رسول خدا صشنیدم که می‏گفت: «بهترین عمل مؤمنین جهاد در راه خداست». و خواستم تا آن وقت در راه خدا استقامت و پایداری کنم و باشم که بمیرم. ابوبکر سگفت: ای بلال من تو را به خدا و حرمت و حق خودم سوگند می‏دهم، سنم زیاد شده است، قوتم ضعیف گردیده و اجلم نزدیک شده است، بنابراین بلال با وی اقامت نمود، و هنگامی که ابوبکر وفات نمود، نزد عمر سآمد، و او همان سخنان ابوبکر سرا به او گفت، ولی بلال ابا ورزیدو از وی نپذیرفت. عمر گفت: ای بلال! پس (برای) کی (وامیگذاری)؟ [۴۰۲]گفت: برای سعد، چون وی در قباء در عهد رسول خدا صاذان داده است. به این صورت عمر اذان را به عقیه و سعد محول گردانید [۴۰۳]. [۴۰۴]هیثمی (۲۷۴/۵) می‏گوید: در این عبدالرحمن‏بن سهیل‏بن عمار آمده ضعیف می‏باشد. و این را ابن سعد (۱۶۸/۳) نیز به این اسناد و به مانند آن روایت نموده.

و از موسی بن محمّد بن ابراهیم تیمی و او از پدرش روایت نموده، که گفت: هنگامی که رسول خدا صوفات نمود، بلال سدر حالی اذان داد که هنوز رسول خدا صدفن نگردیده بود، هنگامی می‏گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله»، مردم در مسجد گریه می‏نمودند. می‏افزاید: هنگامی که رسول خدا صدفن گردید، ابوبکر سبه او گفت: اذان بده. او گفت: اگر مرا آزاد کرده‏ای تا با تو باشم این را به خاطر آن می‏کنم، ولی اگر مرا برای خدا آزاد نموده‏ای، مرا با کسی که برایش رها نموده‏ای واگذار. ابوبکر گفت: من تو را جز برای خدا آزاد نکرده‏ام، مرا با کسی که برایش رها نموده‏ای واگذار. ابوبکر گفت: من تو را جز برای خدا ازاد نکرده‏ام. بلال گفت: من برای هیچ کسی بعد از رسول خدا صاذان نمی‏دهم. ابوبکر گفت: این مربوط به توست. (راوی) می‏گوید: وی درنگ نمود، تا این که لشکرهای شام بیرون گردید، و همراه آنها حرکت نمود و آنجا رسید. و از سعید بن مسیب روایت است: هنگامی که ابوبکر سدر روز جمعه بر منبر نشست، بلال به وی گفت: ای ابوبکر، گفت: لبیک. بلال گفت: مرا برای خدا آزاد نموده‏ای و یا برای نفس خودت؟ گفت: برای خدا. بلال گفت: پس به من اجازه بده تا در راه خدا بجنگم، و او اجازه داد. بعد به طرف شام بیرون رفت و در همانجا درگذشت. و این را ابونعیم در الحلیه (۱۵۰/۱) از سعید به مانند آن، روایت نموده است.

[۴۰۲] هدفش اذان است. [۴۰۳] ضعیف. طبرانی و ابن سعد (۳/۱۶۸) در سند آن عبدالرحمن بن سهیل بن عمار است که چنانکه در «المجمع» (۵/۲۷۴) آمده ضعیف است. [۴۰۴] این چنین در هیثمی آمده و در ابن سعد آمده: آن گه عمر سعد را طلب نمود، و اذان را برای وی سپرد و بعد از وی به بازماندگانش محول گردانید.