گفتار خبیب در دوستی پیامبر ص و اشعارش هنگام کشته شدن
طبرانی حدیث عروه بن زبیر را به طول آن روایت نموده، و در آن آمده: پسران همان مشرکینی که در روز بدر کشته شده بودند، خبیب سرا به قتل رسانیدند. هنگامی که سلاح را در جان وی گذاشتند، و او بر دار زده شده بود فریادش کردند و سوگندش دادند: آیا دوست داری محمّد در جای تو باشد؟ گفت: خیر، سوگند به خداوند بزرگ!! من دوست ندارم که او مرا به خاری که در قدمش فرود رود، آزاد نماید، و آنها خندیدند. هنگامی که خبیب سرا به چوبه (دار) بلند نمودند گفت:
لقد جـمع الحزاب حولي والبّوا
قبايلهم واستجمعوا كل مجمع
وقد جمّعوا ابناهم ونساءهم
وقرّبت من جذع طويل مـمنع
الى الله اشكو غربتي ثم كربتي
وما ارصد الاحزاب لي عند مصرعي
فذا العرش صبّرني على ما يراد بي
فقد بضّعوا لـحمي وقدبان مطمعي
وذلك في ذات الاله وان يشأ
يبارك على اوصال شلو مـمزّع
لعمري ما احفل اذا مت مسلمـاً
على اى حال كان لله مضجعي
هیثمی (۲۰۰/۶) میگوید: این را طبرانی روایت نموده، در آن ابن لهیعه آمده، و حدیثش حسن است، و ضعف هم در وی وجود دارد. و ابیات را ابن اسحاق هم، چنان که در البدایه (۶۷/۴) آمده، ذکر نموده، و بعد از بیت اول افزوده است.
وکلهم مبدی العداوه جاهد
علی لانی فی وثاق بمضیع
و بعد از بیت پنجم افزوده است:
وقد خيروني الكفر والـموت دونه
وقد هـملت عيناى من غير مجزع
وما بي حذار الـموت اني لـميت
ولكن حذاري جحم نار ملفّع
فوالله ما ارجو اذا مت مسلمـاً
على اىّ جنب كان في الله مضجعي
فسلت بُمْبدٍ للعدوّ تخشعّاً
ولا جزعاً انّي الى الله مرجعي