حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

قصّه زید بن دثنه و آنچه که وی در دوستی پیامبر ص گفت

قصّه زید بن دثنه و آنچه که وی در دوستی پیامبر ص گفت

اما خبیب، زید بن دثنه و عبدالله بن طارق شنرم شدند، از خود رقّت نشان دادند، به زندگی علاقمند گردیدند وخود را به دست خود تسلیم نمودند، و آنان ایشان را اسیر گرفتند. بعد آنها را با خود به طرف مکه بیرون کردند، و در آنجا به فروش‌شان رسانیدند، وقتی به ظهران [۵۶۲]رسیدند، عبدالله بن طارق دست خود را از ریسمان بیرون کشید و شمشیرش را گرفت، آنگاه مردم خود را از وی عقب داشتند و او را با سنگ زدند و به قتلش رسانیدند، و قبرش در ظهران می‏باشد. ولی خبیب بن عدی و زید بن دثنه را به مکه آوردند، و به قریش در بدل دو اسیری که از هذیل در مکه بود، فروختند، خبیب را حجیربن ابی اهاب تمیمی خرید. و زید بن دثنه را صفوان بن امیه، تا وی را در بدل پدرش به قتل برساند، صفوان او را با یکی از مولاهایش که به او نسطاس گفته می‏شد، به تنعیم فرستاد، و از حرم او را اخراج کرد تا به قتلش رساند. گروهی از قریش جمع گردیدند که در میان‌شان ابوسفیان بن حرب نیز حضور داشت،ابوسفیان برای وی - هنگامی که برای کشته شدن پیش کرده شد - گفت: ای زید! تو را به خدا سوگند می‏دهم، آیا دوست داری که اکنون محمّد به‌جای تو نزد ما باشد وگردنش را بزنیم و تو درخانواده خود باشی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند، من دوست ندارم اکنون محمّد را در همان جایش که در آن هست خاری برسد و اذیتش نماید، و من در خانواده‏ام نشسته باشم!! (راوی) می‏گوید: ابوسفیان می‏گفت: هیچ مردمی را ندیدم، که کسی را، چنان که اصحاب محمد، محمّد را دوست دارند، دوست داشته باشند. (راوی) می‏افزاید: بعد از آن نسطاس او را به قتل رسانید.

[۵۶۲] وادی است قریب مکه، و نزد آن قریه ایی است که برایش گفته می‏شود، و با اضافت آن به وادی، برایش «مرظهران» می‏گویند.