انفاق در جهاد فی سبیل الله (انفاق برخی اصحاب در راه خدا)
مسلم (۳۷/۲) از ابومسعود انصاری سرایت نموده، که گفت: مردی شتر مهار شدهای را آورد و گفت: این در راه خدا باشد. رسول خدا صفرمود: «برای تو در بدل این در روز قیامت هفت صد شتر است، که همه مهار شدهاند» [۴۹۰]. این را همچنین نسائی، چنان که در جمع الفوائد (۳/۲) آمده، روایت نموده است.
امام احمد -که رجالش رجال صحیحاند- از عبدالله بن صامت روایت نموده، که گفت: با ابوذر سبودم که معاشش بر آمد و کنیزش همراهش بود، (راوی) میگوید: کنیز به تکمیل نمودن ضرورتهای وی پرداخت، و هفت (درهم) همراهش اضافه ماند، ابوذر وی را امر نمود تا به آن سکه مسی [۴۹۱]خریداری نماید، عبدالله بن صامت میگوید: گفتم: اگر آن را برای ضرورتی یا مهمانی که نزدت فرود آید نگاه میداشتی بهتر بود، گفت: خلیل و دوستم [۴۹۲]به من عهد سپرده است که: «هر نوع طلا و نقرهای که بر آن بند بسته شود، طوقی است بر صاحبش، تا این که آن را در راه خداوند ﻷخالی نماید». و همچنین نزد احمد و طبرانی -لفظ از طبرانی است- آمده: «کسی که بر طلا و یا نقره بند بر بست و آن را در راه خدا انفاق ننمود، در روز قیامت آن گرزی آتشین میباشد، که توسط آن داغ کرده میشود» [۴۹۳]. این چنین در الترغیب (۱۷۸/۲) آمده است.
طبرانی در الاوسط از قیس بن سلع انصاری سروایت نموده، که برادرانش از وی به رسول خدا صشکایت نموده، گفتند: او مال خود را اسراف میکند، و در آن زیاده روی مینماید. گفتم: ای رسول خدا من سهمیهام را از خرما میگیرم، و آن رادر راه خدا و بر کسی که همراهیم میکند، انفاق مینمایم. رسول خدا صبر سینهی وی زد و گفت: «نفقه کن، خداوند بر تو انفاق مینماید». سه مرتبه. و بعد آن، در راه خدا بیرون رفتم و همراهم فقط مرکبی بود، اما امروز من عیالدارتر فامیل خود، و داراتر آن هستم [۴۹۴]. این چنین در الترغیب (۱۷۳/۲) آمده. و این را همچنین ابن منده روایت کرده. و نزد بخاری از این طریق، چنان که در الاصابه (۲۵۰/۳) ذکر است، به اختصار آمده.
[۴۹۰] مسلم (۱۸۹۲) و نسائی (۶/۴۹). [۴۹۱] هفت درهم که از طلا و یا نقره بود اضافه ماند، و آیه قرآن هم ذخیره نمودن همین دو را حرام میداند، لذا وی نگه داشتن آنها را با خود صلاح نمیبیند، و به پول که در آن زمان از مس بوده، تبدیلشان میکند. [۴۹۲] هدفش از خلیل ودوستش در اینجا رسول خدا صاست. [۴۹۳] صحیح. مسلم (۵/۱۵۶). [۴۹۴] ضعیف. طبرانی در «الاوسط» (۸۵۳۶) و میگوید: این حدیث از قیس بن سلع تنها به این سند روایت میشود و تنها سعد بن عاصم آن را روایت کرده است. نگا: «مجمع الزوائد» (۳/۱۲۸).