نماز عبدالله بن انیس در راه خدا
امام احمد از عبدالله بن انیس سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صمرا طلب نموده گفت: «به من خبر رسید، که خالدبن سفیان بن نبیح هذلی، مردم را برای من جمع میکند، تا همراهم بجنگند، وی در عرنه [۴۶۱]است،نزدش رفته و به قتلش رسان». میگوید: گفتم: ای رسول خدا، وی را برایم توصیف کن، تا بشناسمش، گفت: «وقتی که وی را دیدی، لرزهای را در وجودش احساس میکنی». گوید: در حالی که شمشیرم را به گردن آویخته بودم، بیرون رفتم، تا این که به وی رسیدم، و او در عرنه همراه زنانی بود برایشان منزل جستجو مینمود، در همان فرصت وقت نماز عصر بود، هنگامی که وی را دیدم، آنچه را رسول خدا صاز لرزه برایم توصیف نموده بود دریافتم، آنگاه به طرفش روی آوردم، و ترسیدم که شاید در میان من و او درگیری رخ بدهد، و مرا از نماز مشغول سازد، بنابراین در حالی که به طرف وی میرفتم نماز خواندم و با سرم به رکوع و سجده اشاره مینمودم هنگامی که به وی رسیدم، گفت: این مرد کیست؟ گفتم: مردی از عرب، از تو و جمعآوریات، بر ضد این مرد شنیده، و به خاطر آن نزدت آمده. گفت: بلی، من در این کار هستم.
میگوید: من اندکی با وی راه رفتم، تا این که زمان برایم مساعد شد، شمشیر را بر وی زدم، و به قتلش رسانیدم، بعد از آن بیرون رفتم و زنانش را در حالی پشت سر گذاشتم که بر وی به روی افتاده بودند. هنگامی که نزد رسول خدا صآمدم، مرا دیده گفت: «روی کامیاب گردید»، میگوید: عرض کردم: ای رسول خدا، وی را کشتم. فرمود: «راست گفتی». میگوید: بعد از آن رسول خدا صبا من برخاست، و داخل خانه خود شد، و یک عصا به من داد و گفت: «ای عبدالله بن انیس این را نزد خود نکه دار». گوید: آنگاه من با آن در میان مردم خارج شدم، گفتند: ای عصا چیست؟ گفتم: این را رسول خدا صبه من داده، و مرا امر نموده است که آن را نگه دارم. گفتند: آیا نزد رسول خدا صبر نمیگردی، که از وی این کار را بپرسی؟ میگوید: نزد رسول خدا صبرگشتم، و گفتم: ای رسول خدا، چرا این عصا را برای من دادی؟ گفت: «نشاهای در میان من و تو روز قیامت باشد، چون عصا داران در آن روز کمترین مردماند». راوی میافزاید: عبدالله آن را با شمشیر خود بست (و یک جای نمود)، و تا هنگام مرگ همراهش بود، و وقتی درگذشت امر نمود، و آن ضمیمه کفن وی گردید، و هر دویشان یکجا دفن گردیدند [۴۶۲]. این چنین در البدایه (۱۴۰/۴) آمده است.
[۴۶۱] درهای است نزدیک عرفات. [۴۶۲] صحیح. احمد (۳/۴۹۶).