حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

حمله زبیر در روز خندق و روز یرموک

حمله زبیر در روز خندق و روز یرموک

بیهقی از عبدالله بن زبیر بروایت نموده، که گفت: روز خندق با زنان و اطفال در قلعه جابجا کرده شدم، عمربن ابی سلمه همراهم بود، وی برایم پشتک می‏زد، و من بر پشتش بلند شده می‏دیدم. می‏گوید: به پدرم نگاه نمودم، که گاهی به آنجا حمله می‏نمود، و گاهی به اینجا، و هرچیزی را که می‏دید به طرفش یورش می‏برد. و وقتی که بیگاه شد، نزد ما در قلعه آمد، گفتم: ای پدرم، تو را امروز با آنچه انجام می‏دادی دیدم. گفت: ای پسرم مرا دیدی؟ گفتم: بلی. گفت: پدر و مادرم فدایت. این چنین در البدایه (۱۰۷/۴) آمده است.

بخاری از عروه سروایت نموده که اصحاب رسول خدا صبه زبیر سدر روز یرموک گفتند: آیا حمله نمی‏کنی تا ما همراهت حمله کنیم؟ گفت: اگر من حمله کنم شما دروغ می‏گویید (و حمله نمی‏کنید). گفتند: این کار را نمی‏کنیم. آنگاه بر آنها حمله نمود، و صف هایشان را در هم شکست، و از آنها گذشت، و هیچ کس هم همراهش نبود، بعد دو باره برگشت، و آنها لجامش را گرفتند، و دو ضربه بر‌شانه‏اش زدند، که در میان آن دو ضربه، ضربه‏ای قرار داشت که در روز بدر، بر وی وارد آمده بود. عروه سمی‏گوید: من در حالی که کوچک بودم، انگشتان خود را بر آن ضربه‏ها داخل نمودم، و بازی می‏کردم. عروه سمی‏افزاید: در آن روز عبدالله بن زبیر سنیز همراهش بود، و ده سال داشت، او را بر اسبی سوار نمود، و مردی را برایش موظّف گردانید [۶۱۰]. این رادر البدایه (۱۱/۷) به معنای آن ذکر نموده و افزوده است: بعد از آن بار دوم نیز وی آمدند، و باز آن چنان که در مرتبه اول عمل نموده بود، عمل کرد.

[۶۱۰] بخاری (۳۷۲۱).