گرسنگی مقداد بن اسود و دو تن از همراهانش ش
ابو نعیم در الحلیه (۱۷۳/۱) از مقداد بن اسود سروایت نموده، که گفت: من و دو تن از همراهانم، که نزدیک بود، شنوایی و بینایی مان از شدّت سختی و رنجی که برایمان رسیده بود از بین برود، آمدیم و خود را بر اصحاب رسول خدا صعرضه میکردیم، ولی هیچ یکی ما را قبول نمیکرد، تا این که رسول خدا صما را به اقامتگاه خود برد -آل محمّد صدر آن وقت سه رأس بز داشتند که آنها را میدوشیدند-. و رسول خدا صشیر را در میان ما تقسیم مینمود، و ما سهم رسول خدا صرا میبرداشتیم. وی میآمد و سلامی میداد که بیدار را میشنوانید، و خواب رفته را بیدار نمیکرد. شیطان به من گفت: اگر این جرعه را (که حق پیامبر صاست) بنوشی (بهتر خواهد شد) چون پیامبر خدا صنزد انصار میرود و آنها به او هدیه میدهند، شیطان تا وقتی برمن وسوسه نمود که آن را نوشیدم. و هنگامی که آن را نوشیدم پیشمانم گردانیده گفت: چه کردی؟ محمّد صمیآید و سهم نوشیدنی خود را نمییابد، و بر تو دعا میکند و هلاک میشوی. آن دو همراهم سهم خود را نوشیدند و به خواب رفتند، و مرا خواب نبرد، و بر من عبایی از خودم بود که وقتی آن را بر سرم میگذاشتم قدمهایم از آن آشکار میشد، و وقتی که بر قدم هایم میگذاشتم سرم برهنه میشد. رسول خدا صتشریف آورد، و آنقدر که خدا خواسته بودنماز بخواند، نماز خواند، بعد از آن به طرف نوشیدنی خود نگاه کرد، و در آن چیزی را ندید، آنگاه دست خود را بلند نمود. (با خود) گفتم: اکنون بر من دعا میکند و هلاک میشوم. رسول خدا صفرمود: «بار خدایا، آن کس را که به من طعام داده طعام بده، و آن کس را که به من نوشانیده بنوشان». آنگاه من کارد و عبا را گرفته، به طرف بزها رفتم، آنها را میدیدم که کدامشان چاق است، تا همان را برای رسول خدا صذبح کنم. ناگاه (دیدم) که پستانهای همهشان پر از شیر است، کاسهای را از آل محمّد صگرفتم، که میخواستند در آن بدوشند، و در آن دوشیدم تا این که لبریز شد. بعد از آن نزد رسول خدا صآمدم، و او نوشید، بعد برای من داد و نوشیدم، باز آن را به وی دادم و نوشید، باز به من داد و نوشیدم، بعد از آن خندیدم طوری که به زمین افتادم رسول خدا صبه من گفت: «این یکی از کارهای ناپسندیدهات است ای مقداد»، من شروع به بیان آنچه نمودم که برایش انجام داده بودم. رسول خدا فرمود: «این به جز رحمتی از خداوند ﻷچیزی دیگری نبوده، اگر دو همراهت را بیدار میکردی، و از این مینوشیدند بهتر میشد». گفتم: سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث نموده، این که تو آن را نوشیدی، و من باقی مانده را نوشیدم، دیگر باکی ندارم که کی را از مردم گذاشتهام [۱۴۰]. وی همچنان از طریق طارق از مقداد سروایت نموده، که گفت: وقتی که به مدینه وارد شدیم، ما را رسول خدا صده ده تن -یعنی در هر خانه-تقسیم نمود میگوید: من در همان ده تنی بودم که رسول خدا صدر میان آنها قرار داشت. میافزاید: ما جز گوسفندی که شیر آن را تقسیم میکردیم دیگر چیزی نداشتیم. این چنین در الحلیه (۱۷۴/۱) آمده.
[۱۴۰] صحیح. اوبنعیم در «الحلیة» (۱/۱۷۳/۱۷۴) و مسلم در «الاشربة» (۱۳/۲۲۵) و ترمذی (۳۵۷۶) و احمد (۴/۱۸۸) و نسائی در «عمل الیوم و اللیلة» (۲۹۱).