گریه نمودن خالد بر مرگش در بستر
واقدی از ابوزناد روایت نموده، که گفت: هنگامی که مرگ خالد فرا رسید، گریه نمود و گفت: در فلان و فلان معرکه حاضر شدم، و در جسدم جایی نیست، که در آن ضربه شمشیر، یا ضربه نیزه و یا اصابت تیر وجود نداشته باشد، و حالا من در بسترم، چنان که شتر میمیرد، به مرگ طبیعی میمیرم، چشم ترسوها نخوابد [۶۳۶]. این چنین در البدایه (۱۱۴/۷) آمده است.
[۶۳۶] ضعیف. در سند آن واقدی متروک است.