حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

داستان بنی قینقاع

داستان بنی قینقاع

ابن اسحاق به اسناد حسن از ابن عباس بروایت نموده، که گفت: هنگامی که رسول خدا صبر قریش در روز بدر غلبه یافت، یهود را در بازار بنی قینقاع جمع نموده گفت: «ای یهود، قبل از این که آنچه قریش را در روز بدر رسید، به شما برسد اسلام بیاورید». گفتند: آنها جنگ را نمی‏شناسند، و اگر با ما می‏جنگیدی، حتماً می‏دانستی که ما مرد هستیم. آنگاه خداوند تعالی نازل فرمود: ﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَتا به این قول خداوند ﴿لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ[آل عمران: ۱۲-۱۳].

ترجمه: «به آنهایی که کافر شده‏اند بگو: به زودی مغلوب خواهید شد... برای صاحبان چشم و بینش».

این چنین در فتح الباری (۳۳۴/۷) آمده. و این را همچنان ابوداود (۱۴۱/۴) از طریق ابن اسحاق به معنای آن روایت نموده، و در حدیث وی آمده: گفتند: ای محمد، در نفس خود بر این مغرور نشوی که تعدادی از قریش را که بی‌تجربه و ناآزموده بودند، و جنگ را نمی‏شناختند، به قتل رسانیدی، اگر تو باما می‏جنگیدی. حتماً می‏دانستی که ما مردم (جنگی) هستیم، و تو با مثل ما روبرو نشده‏ای!! [۲۹۲].

و نزد ابن جریر، چنان که در تفسیر ابن کثیر (۶۹/۲) آمده، از زهری روایت است که گفت: هنگامی که اهل بدر شکست خوردند مسلمانان به دوستان یهودی خود گفتند: قبل از این که خداوند روزی را چون روز بدر بالایتان بیاورد، اسلام بیاورید. مالک بن صیف گفت: همین که بر گروهی از قریش که جنگیدن را نمی‏دانستند غلبه نمودید، شما را مغرور ساخته است، ولی اگر ما تصمیم بگیریم که علیه شما جمع شویم، شما قدرت و بازوی جنگیدن با ما را نخواهید داشت. عباده بن صامت سگفت: ای رسول خدا، دوستان یهودی من نفس‏های قوی و پرتوانی دارند، از سلاح زیادی برخورداراند، و از‌شان وشوکت قوی و نیروندی بهره منداند، ولی من بیزاری خود را از دوستی یهود به خدا و پیامبرش اعلان می‏کنم، و هیچ دوستی برای من جز خدا و پیامبرش نیست. عبدالله ابن ابی گفت: ولی من بیزاری خود را از دوستی یهود اعلان نمی‏کنم، چون من مردی هستم که مرا از آنها گزیری نیست. رسول خدا صفرمود: «ای ابوحباب این که دوستی یهود را بر دوستی عباده بن صامت ترجیح می‏دهی، همان برای تو باشد». ابن ابی گفت: قبول دارم [۲۹۳]. خداوند این را نازل فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘتا به این قول خداوند تعالی ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۵۱-۵۷].

ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! یهود و نصارا را دوست و تکیه گاه خود قرار ندهید... و خداوند تو را از مردم نگاه می‏دارد» [۲۹۴].

و نزد ابن اسحاق از عباده بن صامت س، چنان که در البدایه (۱۴/۴) آمده، روایت است که گفت: هنگامی که بنی قینقاع با پیامبر خدا صجنگیدند، عبدالله ابن ابی بن سلول در کار ایشان تشبث نمود، و در دفاع از آنها ایستاد، و عباده بن صامت سکه از بنی عوف بود نزد رسول خدا صرفت، و با ایشان آن چنان پیمانی داشت که با عبدالله بن ابی داشتند، و همه آنها را برای پیامبر خدا کنار گذاشت، و برائت خود را از پیمان آنها به خدا و پیامبرش اعلان داشت و گفت: ای رسول خدا، من با خدا، پیامبرش و مؤمنین دوستی و محبّت می‏کنم، و از پیمان و دوستی این کافران برائت خود را اعلان می‏دارم. می‏گوید: و درباره وی، و عبدالله این ایات از «المائده» نازل گردید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١تا به این قول خداوند ﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦[المائدة: ۵۱-۵۶].

ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! یهود و نصارا را دوست نگیرید و تکیه گاه خود قرار ندهید، آنها دوست و تکیه گاه یکدیگراند، و کسانی که از شما با آنها دوستی کنند، از آنها هستند، و خداوند گروه و قوم ستمکار را هدایت نمی‏کند... و کسانی که دوستی خدا، پیامبر و کسانی را که ایمان آورده‏اند در پیش گیرند (پیروزاند) زیرا حزب و جمعیت خدا پیروز می‏باشد» [۲۹۵].

[۲۹۲] ضعیف. ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام (۳/۵) است. همچنین از طریق او ابوداوود (۳۰۰۱) و بیهقی در «الدلائل» (۳/۷۳) و در سند آن محمدبن ابی محمد، مچهول است. [۲۹۳] یعنی دوستی یهود را که تومی گویی برای من باشد من آن را قبول دارم. م. [۲۹۴] ضعیف مرسل. طبری در تفسیر خود (۶/۲۷۵) از زهری که بر این اساس مرسل است. همینطور در سند آن عثمان بن عبدالرحمن بن عمرو است. ابن حجر درباره‌ی او می‌گوید: متروک است. ابن معین نیز او را دروغگو دانسته است. [۲۹۵] ضعیف مرسل. ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام (۳/۶) و از طریق او طبری در تاریخش (۲/۴۸۰) و در تفسیرش (۶/۲۷۵) و ابن سعد در «طبقات» (۲/۲۹) و ابن ابی حاتم (۴/۱۱۵۵، ۵۶۰۶) و رجال آن ثقه هستند اما سند آن مرسل است.