حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

قصّه شهادت عبیده بن حارث

قصّه شهادت عبیده بن حارث

ابن عساکر از محمّد بن علی بن حسین روایت نموده، که گفت: در روز بدر، عتبه مبارز خواست، آنگاه علی بن ابی طالب در مقابل ولید بن عتبه برخاست، و با هم برابر و هردو نوجوان بودند، و به دست خود این طور نمود، و پشت او را بر زمین زد و به قتلش رسانید. بعد از آن شیبه بن ربیعه برخاست، و حمزه سبه طرف وی برخاست، و آنها با هم (برابر و مشابه بودند)، و به دست خود اشاره نمود، و او را کشت. پس از آن عتبه بن ربیعه برخاست، و به طرف وی عبیده بن حارث سبه پا شد،و هر دوی آنها مثل این دو ستون بودند، و دو ضربه به هم رد و بدل کردند، عبیده وی را یک ضربه زد و طرف چپ گردنش را به شدّت زخمی نمود، و عتبه به پای ابوعبیده، نزدیک شد و آن را با شمشیر زد و ساقش را قطع نمود، در این موقع حمزه و علی ببه طرف عتبه برگشتند، و او در حالی که زخمی بود به قتل رسانیدند، و عبیده سرا نزد رسول خدا صدر عریش انتقال دادند، و نزد وی بردند، رسول خدا صاو را خوابانید، و پایش را برای وی بالشت قرار داد، و به پاک نمودن غبار از رویش پرداخت. عبیده گفت: -به خدا سوگند- ای رسول خدا، اگر ابوطالب (مرا می‏دید) [۵۴۱]می‏دانست که من به قولش از او مستحق‏ترم، که می‏گوید:

ونسلمه حتى نصرع حوله
ونذهل عن ابنائنا والـحلائل

ترجمه: «ما محمّد را تا وقتی که همه در اطرافش به قتل نرسیم، و فرزندان و زنان خویش را فراموش نکنیم به کسی تسلیم نمی‏کنیم» آیا شهید نیستم؟ پیامبر صفرمود: «بلی هستی، و من بر تو شاهدم»، بعد از آن درگذشت. رسول خدا صموصوف را در صفراء [۵۴۲]دفن نمود، و در قبرش پایین آمد و در قبر دیگری غیر از وی پایین نیامده است [۵۴۳]. این چنین در کنزالعمال (۲۷۲/۵) آمده.

و این را حاکم (۱۸۸/۳) از زهری روایت نموده، که گفت: عتبه و عبیده سدو ضربه را در میان هم رد و بدل نمودند، و هر یک همراه خود را زخمی نمود (و بر زمین افکند)، آنگاه حمزه و علی ببر عتبه حمله نمودند، و او را به قتل رسانیدند، و دوست خود عبیده سرا انتقال دادند، و در حالی نزد رسول خدا صآوردند، که پایش قطع شده بود، و مغز آن جاری بود، هنامی که عبیده را نزد رسول خدا صآوردند، گفت: ای رسول خدا صآیا شهید نیستم؟ گفت: «بلی هستی». عبیده گفت: اگر ابوطالب زنده می‏بود: حتماً می‏دانست که من از او، به آنچه گفته به حقم، جایی که می‏گوید:

ونسلمه حتى نصرع حوله
ونذهل عن ابنائنا والحلائل [۵۴۴]

[۵۴۱] به نقل از البدایه، و در اصل «تو را می‏دید» آمده، و آنچه در البدایه آمده نیکوتر از آن است. [۵۴۲] نام وادیی است در میان مدینه و بدر. [۵۴۳] ضعیف مرسل. محمدبن علی بن الحسین و پدرش علی را درک نکرده‌اند چنانکه ابوزرعه و ترمذی و دیگران گفته‌اند. [۵۴۴] ضعیف مرسل. حاکم (۳/۱۸۸) از زهری بصورت مرسل.