ذکر آزارهایی که حضرت خباب در راه خدا دید
نزد ابونعیم در الحلیه (۱۴۴/۱) از شعبی روایت است که گفت: عمر ساز بلال در مورد آنچه از مشرکین دیده بود، پرسید؟ خباب سگفت: ای امیرالمؤمنین، به پشتم نگاه کن، عمر گفت: چون امروز ندیده بودم. خباب گفت: آنها برایم آتش افروختند، و آن را فقط چربی پشتم خاموش ساخت!! [۸۱]و نزد وی همچنین، و ابن سعد و ابن ابی شیبه، چنان که در کنزالعمال (۷۱/۷) آمده، از ابولیلی کندی روایت است که گفت: خبّاب بن ارت نزد عمر بآمد، عمر سگفت: نزدیک شو، ازتو مستحقتر به این مجلس غیر از عماربن یاسر دیگر کسی نیست، خباب شروع به نشان دادن آن آثاری در پشتش نمود که مشرکین او را شکنجه کرده بودند.
و احمد از خباب سروایت نموده، که گفت: من آهنگر [۸۲]بودم، و بر عاص بن وائل قرض داشتم، و برای تقاضای دَین خود نزدش آمدم. گفت: نه، به خدا سوگند، تا این که به محمّد کافر نشوی قرضت را نمیدهم. گفتم: نه، به خدا سوگند، تا این که بمیری و باز برانگیخته شوی به محمّد کافر نمیشوم. گفت: وقتی که من مُردم، و باز برانگیخته شدم، نزدم بیا آن وقت مال و اولاد داشته باشم، و به تو میدهم آنگاه خداوند این را نازل فرمود:
﴿أَفَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي كَفَرَ بَِٔايَٰتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالٗا وَوَلَدًا ٧٧﴾تا این قول خداوند ﴿وَيَأۡتِينَا فَرۡدٗا﴾[مریم: ۷۷-۸۰].
ترجمه: «آیا ندیدی کسی را که آیات ما را انکار کرد و گفت: اموال و فرزندان فراوانی نصیبم خواهد شد... و تک و تنها نزد ما خواهد آمد» [۸۳].
این چنین در البدایه (۵۹/۳) آمده. و این را ابن سعد (۱۱۶/۳) از خباب مانند آن روایت نموده است.
و بخاری از خباب سروایت نموده که میگوید: نزد رسول خدا صدر حالی آمدم که بر پارچهای در سایه کعبه تکیه کرده بود، این در حالی بود که از مشرکین شدّت و سختی دیده بودیم، گفتم: آیا خداوند را دعا نمیکنی؟ وی -در حالی که رویش سرخ شده بود- نشست و گفت: «کسی که قبل از شما بود، باشانههای آهنی گوشت و رشتهاش که در مافوق استخوان قرار داشت،شانه میشد، ولی این عمل او را از دینش منصرف نمیکرد!! خداوند این امر را حتماً تمام میکند، حتی سوار از صنعاء تا حضر موت راه میپیماید، و به جز از خداوند ﻷاز کسی نمیهراسد، - بیان افزوده: و ازگرگ بر گوسفندش -، ولی شما عجله میکنید» [۸۴]. و این را ابوداود و نسائی نیز، چنان که در العینی (۵۵۸/۷) آمده، روایت کردهاند، و حاکم (۳۸۳/۳) به معنای این را روایت نموده.
ابوذر غفاری سو تحمل سختیها (ابوذر و فرستادن برادرش هنگامی که خبر بعثت رسول خدا صبه او رسید).
بخاری (۵۵۴/۱) از ابن عبّاس بروایت نموده، که گفت: هنگامی که خبر بعثت رسول خدا صبه ابوذر رسید، به برادرش گفت: بهسوی این وادی -(مکه)- سوار شو، و خبر این مرد را که ادّعا میکند وی نبی است، و از آسمان برایش خبر میآید، برایم بیاور، از قول وی بشنو و پس از آن نزدم بیا. برادرش حرکت نمود، و نزد پیامبر صآمد و از قولش شنید، و بعد از آن نزد ابوذر برگشته به او گفت: وی را دیدم، به مکارم اخلاق امر میکند، و سخنی (میگوید) که شعر نیست. ابوذر گفت: آنچه را میخواستم برایم برآورده نساختی.
[۸۱] ابونعیم در حلیة (۱/۱۴۴) بصورت مرسل. [۸۲] خباب شمشیر میساخت. [۸۳] بخاری (۴/۳۱۷) مسلم (۲۷۹۵) احمد (۵/۱۱۰) ترمذی (۳۱۶۲). [۸۴] بخاری (۲۶۱۲) ابوداوود (۲۶۴۹) حاکم (۳/۳۸۳).