حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

حدیث جابر س در این باب

حدیث جابر س در این باب

امام احمد از جابربن عبدالله بروایت نموده، که گفت: رسول خدا صخود را برای مردم موقف [۲۶۸]عرضه مینمود، و می‏گفت: «آیا مردی هست که مرا به‌سوی قوم خود ببرد؟ چون قریش مرا از ابلاغ کلام پروردگارم منع نموده‏اند»، آنگاه مردی از همدان نزدش آمد. رسول خدا صگفت: «تو از کجا هستی؟» آن مرد گفت: از همدان. پیامبر صپرسید: آیا قومت از قدرت دفاع وحمایت برخوردارند گفت: بلی. بعد، آن مرد از این که قومش عهد وی را بشکنند، ترسید و نزد رسول خدا صآمده گفت: نزد ایشان رفته و خبرشان می‏کنم، باز در (موسم) سال آینده نزدت می‏آیم. پیامبر صگفت: بلی. به این صورت او رفت، و وفد انصار در (ماه) رجب آمد [۲۶۹]. هیثمی (۳۵/۶) می‏گوید: رجال وی ثقه‏اند. و حافظ در الفتح (۱۵۶/۷) این را به اصحاب سنن، و امام احمد نسبت داده، و می‏گوید: این را حاکم صحیح دانسته. و در (۳۴۳/۱) در «بیعت بر نصرت» در حدیث جابر سنزد امام احمد گذشت که گفت: پیامبر خدا صده سال در مکه ماندگار شد و مردم را در منزل‏هایشان: در عکاظ و مجنه و هنگام موسم‏های (حج) پیگیری و دنبال می‏نمود و می‏گفت: «چه کسی مرا جای می‏دهد، و چه کسی مرا نصرت می‏دهد، تا رسالت پروردگارم را ابلاغ نمایم، و برای وی جنت باشد؟». ولی هیچ کسی را نمی‏یافت که وی را جای دهد، و نصرت و یاری رساند، حتی که مردی وقتی از یمن یا از مضر بیرون می‏آمد، قوم و اقربایش نزد وی آمده می‏گفتند: از فرزند قریش بر حذر باش، تا تو را در فتنه نیندازد! و پیامبر صدر میان اقامتگاهایشان می‏رفت و آنها با انگشتان به سویش اشاره می‏کردند. تا این که خداوند ما را از یثرب به طرف وی فرستاد، و ما او را جای دادیم و تصدیقش نمودیم، به این صورت مردی از ما بیرون می‏رفت به وی ایمان می‏آورد، و او قرآن را به وی می‏آموخت، و آن شخص به طرف خانواده خود باز می‏گشت، و آنهابا اسلام آوردن وی اسلام می‏آوردند، تا این که هیچ خانه‏ای از خانه‏های انصار باقی نماند، بعد گروهی از مسلمانان در آن وجود داشتند، که اسلام را ظاهر و آشکار می‏نمودند، مگر این که از آن همه (انصار) مشورت نمودند، و گفتیم: تا چه وقت پیامبر خدا صرا رها کنیم که در کوه‏های مکه بگردد، رانده شود و بترسد؟! آنگاه هفتاد مرد از ما به طرف وی حرکت نمودند، تا این که در موسم نزدش رسیدند، و ما با وی در گردنه عقبه وعده (ملاقات) گذاشتیم، و یک تن و دو تن گرد آمدیم، تا این که همه جمع شدیم، و گفتیم: ای رسول خدا با تو بر چه بیعت کنیم؟... [۲۷۰]و حدیث را متذکر گردیده. این را حاکم (۶۲۵/۲) روایت نموده می‏گوید: از اسناد صحیح برخوردار است.

[۲۶۸] در موسم‏های حج. م. [۲۶۹] صحیح. احمد (۳/۳۹۰). [۲۷۰] صحیح. احمد (۳/۳۲۲) و حاکم (۲/۶۲۵) و آن را صحیح دانسته است.