گرسنگی اسماء دختر ابوبکر صدیق ب
طبرانی از اسماء بنت ابی بکر بروایت نموده، که گفت: یک بار در زمینی بودم که رسول خدا صآن را در زمین بنی نضیر به ابوسلمه و زبیر داده بود، و زبیر با رسول خدا صخارج شده بود. و ما همسایهای یهودی داشتیم، او گوسفندی را ذبح نمود و پخته شد، و من بوی آن را استشمام نمودم، آنگاه در من چیزی داخل گردید که آنچنان چیزی هرگز بر من داخل نشده بود، و من به دخترم خدیجه حامله بودم، و نمیتوانستم صبر کنم. روان شدم و نزد زن یهودی رفتم، و از وی آتش خواستم تا باشد به من طعام بدهد، و به آتش ضرورتی نداشتم. هنگامی که بوی را استشمام نمودم، و آن را دیدم حرصم افزون گردید، و آتش را خاموش نمودم، باز برای بار دوم به طلب آتش آمدم، و باز برای سومین بار، بعد از آن نشستم و گریه کردم، و به خداوند دعا نمودم. آنگاه شوهر آن زن یهودی آمد و گفت: آیا کسی نزد شما داخل شده بود؟ زنش پاسخ داد: آن عربی برای آتشگیری (داخل شده) بود. گفت: یا من از این ابداً نمیخورم یا این که از این برای وی میفرستی. بعد یک کاسه او برایم ارسال نمود، و هیچ چیزی خوشایندتر از آن خوردنی، برایم در روی زمین نبود [۱۴۸]. این چنین در الاصابه (۲۸۴/۴) آمده. و هیثمی (۱۶۶/۸) میگوید: در این روایت ابن لهیعه آمده، که حدیث وی حسن میباشد، و بقیه رجال وی رجال صحیحاند.
[۱۴۸] ضعیف. طبرانی در «الکبیر» (۲۴/۱۰۳، ۱۰۴) در سند آن ابن لهیعه است که ضعیف است. نگا: «المجمع» (۸/۱۶۶).