شدّت آزار بر عمار، تا این که به قول کفر مجبور گردانیده شد، و قلبش مطمئن به ایمان بود
ابونعیم در الحلیه (۱۴۰/۱) از ابوعبیده بن محمّد بن عمار روایت نموده، که گفت: مشرکین، عمار سرا گرفتند تا رسول خدا صرا دشنام نداد، و خدایان آنها را به خوبی یاد ننمود رهایش ننمودند. هنگامی که وی نزد رسول خدا صآمد، پیامبر صبه او گفت: «چه خبری داری؟» پاسخ داد: شر، ای رسول خدا، تا وقتی رها نشدم که تو را ناسزا نگفتم و خدایان آنها را به خوبی یاد نکردم. رسول خدا صفرمود: «قلبت را چگونه مییابی؟» پاسخ داد: قلبم را مطمئن به ایمان مییابم، رسول خدا صفرمود: «اگر دوباره تو را در چنین حالتی قرار دادند، تو نیز همان کار را بکن» [۷۷]. و این را ابن سعد (۱۷۸/۳) از ابوعبیده به مانند این روایت نموده است. و همچنین از محمّد روایت نموده که: رسول خدا صدر حالی با عمار روبرو گردید که وی گریه میکرد، رسول خدا صچشمهای وی را پاک نموده میگفت: «کفّار تو را گرفتند و در آب فرو بردند، و تو چنین و چنان گفتی، اگر آنها دوباره به این عمل خود برگشتند، تو آن را به آنها بگو» [۷۸]. وی همچنین (۱۷۷/۳) از عمروبن میمون روایت نموده، که گفت: مشرکین عمار بن یاسر را در آتش سوختند. وی میگوید: رسول خدا صاز نزد وی میگذشت و دست خود را بر سرش میکشید میگفت: «ای آتش، برای عمار سرد و سالم باش، چنان که برای ابراهیم ÷بودی، تو را یک گروه باغی به قتل میرساند» [۷۹].
[۷۷] ضعیف. ابن جریر طبری در تفسیر خود (۱۴/۱۸۲) و ابن سعد (۳/۱۷۸). این روایت مرسل است و ابوعبیدة بن عمار مقبول است. [۷۸] ضعیف. ابن سعد در طبقات (۳/۱۷۸) و ابونعیم (۱/۱۴۰) و حاکم (۲/۳۵۷) نگا: تخریج فقه السیرة (۱۱۱). [۷۹] ابن سعد (۳/۱۷۷).