حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

هجرت عمربن الخطاب س و دو تن از همراهانش

هجرت عمربن الخطاب س و دو تن از همراهانش

ابن اسحاق از نافع از ابن عمر و او از عمر بروایت نموده، که گفت: هنگامی که خواستم به مدینه هجرت کنم، من و عیاش بن ابی ربیعه و هشام بن العاص با هم در تناضب [۲۱۰]در آبگیر بنی غفار در بالای سرف وعده گذاشته، گفتیم: هر یکی از ما اگر صبح را نزد آن نکند (معلوم می‏شود که) وی بازداشته شده است، و باید دو همراهش بروند. می‏گوید: من و عیاش در تناضب صبح نمودیم، و هشام از ما بازداشته شد و در فتنه انداخته شد و آن را قبول نمود [۲۱۱]. هنگامی که به مدینه رسیدیم، در بنی عمروبن عوف در قبا وارد شدیم. ابوجهل بن هشام و حارث بن هشام به دنبال عیاش -که پسر عمو و برادر مادری ایشان بود- بیرون آمدند، تا این که هردو به مدینه آمدند، و رسول خدا صدر مکه تشریف داشت، آن دو با وی صحبت نموده به او گفتند: مادرت نذر نموده است، که تا تو را نبیند سرش را‌شانه نکند، و تا تو را نبیند از آفتاب به سایه پناه نبرد، عیاش بر مادرش دل سوخت، من به او گفتم: -به خدا سوگند- هدف قومت فقط این است که تو را از دینت برگردانند، از آنها بر حذر باش، به خدا قسم، اگر مادرت را شپش آزار و اذیت نماید، حتماً‌شانه می‏کند، و اگر گرمای مکه بر وی شدید گردد، حتماً به سایه پناه می‏برد. می‏گوید: عیاش گفت: سوگند مادرم را وفا می‏کنم، و آنجا مال هم دارم آن را می‏گیرم. می‏گوید: گفتم: به خدا سوگند، تو می‏دانی که من از همه قریش زیادتر مال دارم، نصف مالم برای تو، ولی با آنها نرو. عمر می‏افزاید: او حرف مرا نپذیرفت و بر بیرون رفتن با آنها اصرار نمود. هنگامی که جز این را قبول ننمود، گفتم: حال که این تصمیم را گرفته‏ای، و از آن باز نمی‏گردی، این شترم را بگیر، چون این شتر نجیب و تحت فرمان است، و بر پشتش سوار باش، اگر عملی از قوم تو را در شک و تردید انداخت (سوار) بر آن خود را نجات ده.

آنگاه او سوار بر همان شتر با آن دو بیرون رفت، وقتی که بخشی از راه را سپری کردند ابوجهل به او گفت: ای برادرم -به خدا سوگند- از این شترم به تنگ آمده‏ام، آیا مرا در پشت سرت بر این شترت سوار نمی‏کنی؟ گفت: بلی. او شترش را خوابانید، و آن دو نیز شتران خود را خوابانیدند، تا ابوجهل بر شتر عیاش سوار گردد، هنگامی که پیاده شدند، آن دو بر وی حمله برده او را در ریسمانی بستند، و وی را داخل مکه کردند، و او را در فتنه انداختند، و دچار فتنه گردید [۲۱۲]. عمر سمی‏گوید: ما می‏گفتند: کسی که در فتنه بیفتد، خداوند توبه او را قبول نمی‏کند، و آنها [۲۱۳]نیز این را به خود می‏گفت‏ند، تا این که رسول خدا صبه مدینه آمد، و خداوند أاین را نازل فرمود:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣ وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ ٥٤ وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٥٥[الزمر: ۵۳-۵۵].

ترجمه: «بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت خداوند ناامید نشوید، که خدا همه گناهان را می‏آمرزد، و او بخشاینده و مهربان است. و به درگاه پروردگارتان بازگردید، و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آن که عذاب به سراغ شما بیاید و باز از سوی هیچ کسی یاری نشوید. و از بهترین دستوراتی که از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی کنید، پیش از آن که عذاب (الهی) ناگهانی به سراغ شما آید، در حالی که از آن بی‌خبر باشید».

عمر سمی‏گوید: من این را نوشتم و برای هشام بن العاص فرستادم. هشام می‏گوید: هنگامی که نامه به دستم رسید در "ذی طوی" شروع به خواندن آن نمودم، و آن را چند بار می‏خواندم ولی آن را نمی‏فهمیدم، تا این که گفتم: خداوندا، این را به من بفهمان، آنگاه خداوند در قلبم انداخت که این درباره ما و آنچه درباره خودمان می‏گفت‏یم و آنچه درباره ما گفته می‏شود، نازل شده است. می‏افزاید: در حال به‌سوی شترم برگشتم، و سوار بر آن به رسول خدا صدر مدینه پیوستم [۲۱۴]. این چنین در البدایه (۱۷۲/۳) آمده. و این را همچنین ابن سکن به سند صحیح از ابن اسحاق به اسناد وی به شکل طولانی، چنان که حافظ در الاصابه (۶۰۴/۳) بدان اشاره نموده، روایت کرده، و بزار این را به درازی اش به مانند آن روایت نموده، و هیثمی (۶۱/۶) می‏گوید: رجال وی ثقه‏اند. و آن را بیهقی (۱۳/۹)، ابن سعد (۱۹۴/۳)، ابن مردویه و بزار از عمر سمختصراً، چنان که در کنزالعمال (۲۶۲/۱) آمده، روایت کرده‏اند. و این را طبرانی از عروه به شکل مرسل روایت نموده و در آن ابن لهیعه آمده، و در وی ضعف می‏باشد. و از ابن شهاب نیز به شکل مرسل روایت کرده و رجال وی ثقه‏اند. این چنین در المجمع (۶۲/۶) آمده است.

[۲۱۰] نام وادی است. [۲۱۱] یعنی به ترک اسلام مجبور کرده شد، او آن را پذیرفت. م. [۲۱۲] از وی طلب نمودند تا از دین خود بگردد، و او بر اثر فشار آنها از دین خود برگشت، و دچار فتنه گردید. م. [۲۱۳] کسانی که در فتنه افتاده بودند. م. [۲۱۴] صحیح. ابن اسحاق، چنانکه در سیره ابن هشام (۲/ ۷۸:۸۰) آمده است.