حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

اصحاب و خوردن برگ در راه خدا أو بعضی حکایت‏هایشان در تحمل گرسنگی

اصحاب و خوردن برگ در راه خدا أو بعضی حکایت‏هایشان در تحمل گرسنگی

طبرانی از انس سروایت نموده، که گفت: هفت تن از اصحاب رسول خدا صیک خرما را مکیدند، و برگ‌های افتاده را می‏خوردند تا جایی که گوشه‏های دهان‌شان زخمی شد [۱۵۴]. هیثمی (۳۲۲/۱۰) می‏گوید: در این خلید بن دعلج آمده و او ضعیف می‏باشد.

و ابن ماجه -به اسناد صحیح- از ابوهریره سروایت نموده: آنها که هفت تن بودند دچار گرسنگی شدند. می‏گوید: آنگاه رسول خدا صهفت خرما به من داد، برای هر انسان یک خرما [۱۵۵]. این چنین در الترغیب (۱۷۸/۱) آمده.

و نزد ابن سعد (۳۲۹/۴) از ابوهریره سروایت است که گفت: روزی از خانه‏ام به طرف مسجد رفتم، و فقط گرسنگی مرا بیرون ساخته بود، و تنی چند از اصحاب رسول خدا صرا یافتم، آنها گفتند: ای ابوهریره در این ساعت چه چیز تو را بیرون ساخته است؟ گفتم: گرسنگی. گفتند: به خدا سوگند، ما را نیز همین طور. آنگاه برخاستیم و نزد رسول خدا صرفتیم. گفت: «در این ساعت چه شما را آورده است؟» گفتیم: ای رسول خدا ص، ما را گرسنگی آورده است!! می‏گوید: رسول خدا صطبقی را که در آن خرما بود، خواست، و برای هر یکی از ما دو خرما داد و فرمود: «این دو خرما را بخورید و بر آنها آب بنوشید، این دو خرما امروز برای‌تان کفایت می‏کند». ابوهریره می‏گوید: من یک خرما را خوردم و دیگر آن را در جای بستن شلوارم گذاشتم. رسول خدا ص: گفت «ابوهریره، چرا این خرما را برداشتی؟» پاسخ دادم: آن را برای مادرم برداشتم. گفت: «آن را بخور، ما به او دو خرما خواهیم داد»، و به او -(مادرم)- دو خرما داد [۱۵۶].

و بخاری از انس سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صبه‌سوی خندق خارج گردید، و متوجه شد که مهاجرین و انصار در یک صبحگاه سرد مشغول حفر (خندق)‌اند، و برده‌هایی هم برای خود نداشتند که این کار را برای آنها انجام دهند، هنگامی که پیامبر خدا صخستگی و گرسنگی مستولی بر آنها را مشاهده نمود چنین فرمود:

اللهم ان العيش عيش الاخره
فاغفر الانصار والـمهاجره

«بار خدایا، زندگی، زندگی آخرت است، پس تو انصار و مهاجرین را مغفرت نما» [۱۵۷].

آنها در پاسخ به وی گفتند:

نحن الذين بايعوا محمداً
على الـجهاد ما بقينا ابداً

«ما کسانی هستیم، که تا زنده و باقی هستیم، با محمّد صبر جهاد بیعت نموده‏ایم».

و نزد وی همچنین از انس سروایت است که گفت: مهاجرین و انصار خندق را در اطراف مدینه حفر می‏نودند، و خاک را بر پشت‏های خود انتقال داده می‏گفت‏ند:

نحن الذين بايعوا محمداً
على الاسلام ما بقينا أبداً

«ما کسانی هستیم که تا زنده و باقی هستیم، با محمّد صبر اسلام بیعت نموده‏ایم».

(راوی) می‏گوید: رسول خدا صدر پاسخ به آنها می‏گفت:

اللّهم انّه لا خير الا خير الاخره
فبارك فى الانصار والـمهاجر

«بار خدایا، خیری جز خیر آخرت نیست، پس انصار و مهاجرین را برکت بده».

وی می‏گوید: به پری کف‏های دست برای‌شان جو آورده می‏شد، و برای آنها با روغن (یا چربی) بدبوی (با استفاده از جو نوعی از طعام) مهیا می‏شد، و در پیش قوم گذارده می‏شد، و قوم گرسنه، و این طعام هم در دهان بدمزه بود، و هم دارای بوی بد [۱۵۸]. این چنین در البدایه (۹۵/۴) آمده است.

بخاری همچنین از جابر سروایت نموده، که گفت: ما روزی خندق حفر می‏نمودیم، که زمین سختی ظاهر شد، نزد رسول خدا صآمده گفتند: این زمین سختی است که در خندق ظاهر شده است. فرمود: «من می‏ایم»، بعد در حالی برخاست که شکمش با سنگ بسته شده بود، و سه روز درنگ نموده و در آن چشیدنی را نچشیده بودیم [۱۵۹]. و حدیث را به طول آن متذکر شده. این چنین در البدایه (۹۷/۴) آمده. و نزد طبرانی از ابن عباس بروایت ست که گفت: رسول خدا صخندق را حفر نمود، و اصحابش در شکم‏های خود از گرسنگی سنگ بسته بودند، و حدیث را متذکر گردیده. این چنین در البدایه (۱۰۰/۴) آمده، و هردو را در «باب تأییدات و مددهای غیبی برای اصحاب» ذکر خواهیم نمود. و حدیث جابر سرا ابن ابی شیبه روایت نموده، و در آخر آن گفته: و به من خبر داد، که آنها هشت صد نفر بودند. این چنین در البدایه (۹۸/۴) آمده است.

و ابونعیم در الحلیه (۱۷۹/۱) از عبدالله بن عامر بن ربیعه و او از پدرش سروایت نموده، که گفت: رسول خدا صما را به سریه فرستاد، و توشه دیگری جز یک کیسه خرما نداشتیم، که مسئوولش آن را در میان ما قبضه قبضه تقسیم نمود، طوری که به یک، یک خرما می‏رسید، (راوی) می‏گوید: یک خرما چه فایده می‏کرد؟ گفت: ای پسرم این طور نگو، بعد از این که ما آن را از دست دادیم، آنگاه بدان محتاج گردیدیم [۱۶۰]. این را همچنین احمد، بزار و طبرانی روایت نموده‏اند، هیثمی (۳۱۹/۱۰) می‏گوید: در این مسعودی آمد، که مختلط شده، ولی قبل از آن ثقه بود.

[۱۵۴] ضعیف. طبرانی از طریق خلید بن دعلج که ضعیف است روایت نموده. نگا: «المجمع» (۱۰/۳۲۲). [۱۵۵] صحیح. ابن ماجه (۴۳۵۷). آلبانی آن را صحیح دانسته. نگا: صحیح ابن ماجه (۳۳۵۳). [۱۵۶] ضعیف. ابن سعد در «طبقات» (۴/۳۲۹) با سند ضعیف. [۱۵۷] بخاری (۲۸۳۴). [۱۵۸] بخاری (۴۱۰۰). [۱۵۹] بخاری (۴۱۰۱). [۱۶۰] احمد (۳/۴۴۶) در سند آن مسعودی است که ضعیف است.