حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

دعای رسول خدا ص بر عتیبه بن ابی لهب هنگامی وی را اذیت نمود، و داستان هلاکت وی

دعای رسول خدا ص بر عتیبه بن ابی لهب هنگامی وی را اذیت نمود، و داستان هلاکت وی

طبرانی از قتاده به شکل مرسل روایت نموده، که گفت: عتیبه بن ابی لهب با ام کلثوم دختر رسول خدا صازدواج نمود، و رقیه دختر دیگر رسول خدا صدر همسری برادرش عتبه بن ابی لهب قرار داشت، و هنوز با وی همبستر نشده بود که رسول خدا صمبعوث گردید. هنگامی که این قول خداوند نازل گردید:

﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ ١[المسد: ۱].

ترجمه: «هلاک شد هردو دست ابولهب».

ابولهب به دو فرزند خود عتبه و عتیبه گفت: سرم بر سر شما دو حرام است، اگر دختران محمّد را طلاق ندهید، و مادرشان دختر حرب بن امیه -که ﴿حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ[المسد: ۴]. یعنی «بردارنده هیزم» می‏باشد- گفت: ای پسرانم، آن دو را طلاق بدهید، چون آنها بی‌دین شده‏اند. بنابراین هردو را طلاق دادند. و هنگامی که عتیبه، ام کلثوم را طلاق داد، نزد رسول خدا صدر وقت مفارقت از وی آمده گفت: به دینت کافر شدم، و دخترت را رها نمودم، نه پیش من بیا و نه من پیش تو می‏آیم، بعد از آن بر رسول خدا صحمله نمود، و پیراهن وی را پاره کرد، و این در حالی بود که وی برای تجارت به طرف شام در حرکت بود. پیامبر صفرمود: «اما من از خداوند می‏خواهم تا سگش را بر تومسلّط گرداند». وی در میان تاجرانی از قریش بیرون رفت، تا به مکانی که به آن «زرقاء» گفته می‏شد رسید، از طرف شب پایین آمدند، در آن شب شیر به اطراف آنها گشت زد، عتیبه می‏گفت: وای بر مادرم، این -به خدا سوگند- چنان که محمّد گفته بود مرا هلاک می‏کند، قاتل من ابن ابی کبشه است [۲۸]، و او در مکه و من در شام هستم. آن شیر در میان مردم صبحگاهان به جان وی حمله آورد، و با یک گاز گرفتن (و فشار دادن) به قتلش رسانید. زهیر بن علاء می‏گوید: هشام بن عروه از پدرش برای مان بیان نمود که: چون آن شب شیر بر ایشان گذشت و دوباره برگشت، بعد آنها خوابیدند، و عتیبه در وسط‌شان جای داده شد. آنگاه آن درنده آمده با عبور نمودن از میان آنها سر عتیبه را گرفت و آن را شکافت، و (حضرت) عثمان بن عفّان پس از رقیه با ام‏کلثوم بازدواج نمود [۲۹]. هیثمی (۱۸/۶) می‏گوید: در این زهیربن علاء آمده و او ضعیف می‏باشد.

[۲۸] هدفش رسول خدا صاست، چون مشرکین به خاطر استهزاء و با ارتباط دادن پیامبر صبه شوهر بی‌بی حلیمه مادر رضاعیی اش، که به او ابوکبشه می‏گفت‏ند، او را چنین نام دادند. م. [۲۹] ضعیف. طبرانی بطور مرسل از قتاده روایت کرده است. همچنین در سند آن زهیر بن العلا است که همانگونه که هیثمی می‌گوید ضعیف است.