دعای رسول خدا ص بر عتیبه بن ابی لهب هنگامی وی را اذیت نمود، و داستان هلاکت وی
طبرانی از قتاده به شکل مرسل روایت نموده، که گفت: عتیبه بن ابی لهب با ام کلثوم دختر رسول خدا صازدواج نمود، و رقیه دختر دیگر رسول خدا صدر همسری برادرش عتبه بن ابی لهب قرار داشت، و هنوز با وی همبستر نشده بود که رسول خدا صمبعوث گردید. هنگامی که این قول خداوند نازل گردید:
﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ ١﴾[المسد: ۱].
ترجمه: «هلاک شد هردو دست ابولهب».
ابولهب به دو فرزند خود عتبه و عتیبه گفت: سرم بر سر شما دو حرام است، اگر دختران محمّد را طلاق ندهید، و مادرشان دختر حرب بن امیه -که ﴿حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ﴾[المسد: ۴]. یعنی «بردارنده هیزم» میباشد- گفت: ای پسرانم، آن دو را طلاق بدهید، چون آنها بیدین شدهاند. بنابراین هردو را طلاق دادند. و هنگامی که عتیبه، ام کلثوم را طلاق داد، نزد رسول خدا صدر وقت مفارقت از وی آمده گفت: به دینت کافر شدم، و دخترت را رها نمودم، نه پیش من بیا و نه من پیش تو میآیم، بعد از آن بر رسول خدا صحمله نمود، و پیراهن وی را پاره کرد، و این در حالی بود که وی برای تجارت به طرف شام در حرکت بود. پیامبر صفرمود: «اما من از خداوند میخواهم تا سگش را بر تومسلّط گرداند». وی در میان تاجرانی از قریش بیرون رفت، تا به مکانی که به آن «زرقاء» گفته میشد رسید، از طرف شب پایین آمدند، در آن شب شیر به اطراف آنها گشت زد، عتیبه میگفت: وای بر مادرم، این -به خدا سوگند- چنان که محمّد گفته بود مرا هلاک میکند، قاتل من ابن ابی کبشه است [۲۸]، و او در مکه و من در شام هستم. آن شیر در میان مردم صبحگاهان به جان وی حمله آورد، و با یک گاز گرفتن (و فشار دادن) به قتلش رسانید. زهیر بن علاء میگوید: هشام بن عروه از پدرش برای مان بیان نمود که: چون آن شب شیر بر ایشان گذشت و دوباره برگشت، بعد آنها خوابیدند، و عتیبه در وسطشان جای داده شد. آنگاه آن درنده آمده با عبور نمودن از میان آنها سر عتیبه را گرفت و آن را شکافت، و (حضرت) عثمان بن عفّان پس از رقیه با امکلثوم بازدواج نمود [۲۹]. هیثمی (۱۸/۶) میگوید: در این زهیربن علاء آمده و او ضعیف میباشد.
[۲۸] هدفش رسول خدا صاست، چون مشرکین به خاطر استهزاء و با ارتباط دادن پیامبر صبه شوهر بیبی حلیمه مادر رضاعیی اش، که به او ابوکبشه میگفتند، او را چنین نام دادند. م. [۲۹] ضعیف. طبرانی بطور مرسل از قتاده روایت کرده است. همچنین در سند آن زهیر بن العلا است که همانگونه که هیثمی میگوید ضعیف است.