ابوبکر و مشایعت لشکر اسامه س
بعد از آن ابوبکر سخارج شد، و نزدشان آمد، و ایشان را تشجیع کرده، و مشایعت نمود، این در حالی بود که وی پیاده راه میپیمود و اسامه سوار بود، و عبدالرحمن بن عوف اسب ابوبکر سرا جلوکش میکرد. اسامه به وی گفت: ای خلیفه رسول خدا، یا سوار شو و یا این که من پایین میآیم، ابوبکر گفت: به خدا سوگند، تو پایین نمیشوی، و به خدا سوگند من هم سوار نخواهم شد و برمن هیچ حرجی نیست که ساعتی قدمهای خود را در راه خدا غبارآلود نمایم، چون برای غازی به هر قدمی که میپیماید، هفت صد نیکی نوشته میشود و هفت صد درجه برایش بلند میگردد، و هفت صد گناه از وی محو میشود، و این حالت تا وقتی ادامه پیدا میکند که وی برسد. ابوبکر سبه اسامه گفت: اگر خواسته باشی که مرا با ابقای عمر بن الخطاب مساعدت کنی، این کار را بکن، و اسامه به وی اجازه داد [۳۶۷]. این چنین در مختصر ابن عساکر (۱۱۷/۱) و کنزالعمال (۳۱۴/۵) آمده. و این را در البدایه (۳۰۵/۶) از سیف از حسن به اختصار ذکر نموده.
[۳۶۷] سند آن ضعیف مرسل است. ابن عساکر در تاریخ دمشق (۲/۵۰۴۹) و طبری در تاریخش (۳/۲۲۵،۲۲۶) این روایت از مرسلات حسن بصری است.