(حکایت ابولیلی و عبدالله بن مغفّل)
ابن اسحاق میگوید: به من خبر رسیده که، ابن یامین نضری با ابولیلی و عبدالله بن مغفّل شدر حالی روبروگردید، که هر دوی آنها گریه مینمودند. پرسید: چه چیزی شما را میگریاند؟ گفتند: نزد رسول خدا صآمدیم، تا ما را حمل نماید، ولی نزدش چیزی را که ما را بر آن انتقال دهد، نیافتیم، و نزد خودمان هم چیزی نیست که توسط آن بتوانیم با پیامبر صبیرون برویم. ابن یامین یک شتر خود را به آن دو داد، و دو آن را پالان نمودند، و مقداری خرما هم به آنها توشه داد، و با رسول خدا صهمراه گردیدند. یونس بن بکیر از ابن اسحاق افزوده: علبه بن زید سشبآنگاه خارج گردید، و در آن شب، آنقدر که خدا خواست نماز گزارد و بعداز آن گریست و گفت: بار خدایا، تو به جهاد امر نمودهای، و به آن ترغیب فرمودهای، بعد نزدم چیزی نیست که بتوانم توسط آن توانایی (به جهاد) پیدا کنم، و نه هم به دست رسولت چیزی هست که مرا بر آن حمل نماید، من برای هر مسلمان، که ظلمی در حقم (روا داشته است) [۴۱۰]، خواه در مال باشد، یا جسد و یا آبرو، آن ظلم را صدقه مینمایم، [۴۱۱]و بعد در میان مردم صبح نمود. رسول خدا صپرسید: «صدقه کننده امشب کجاست؟»، هیچ کس برنخاست، باز گفت: «صدقه کننده امشب کجاست، باید برخیزد» آنگاه او بهسوی پیامبر صبرخاست و به او خبر داد. رسول خدا صفرمود: «بر تو بشارت باد»، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، آن در جمله زکات قبول شده نوشته شد» [۴۱۲]. این چنین در البدایه (۵/۵) آمده. در الاصابه (۵۰۰/۲) میگوید: ابن اسحاق حدیث را به غیر اسناد متذکر گردیده، ولکن حدیث با اسناد و موصول به نقلاز مجمع بن جاریه، و نقل از عمروبن عوف و ابوعبس بن جبر و به نقل از علبه بن زید و قتیبه وارد گردیده است. و این را ابن مردویه هم از مجمع بن حارثه روایت نموده است.
[۴۱۰] به نقل از الاصابه. [۴۱۱] یعنی همان ظلم روا شده از طرف وی را در حق خودم برایش معاف و بخشش میکنم. م. [۴۱۲] ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام (۴/۱۰۸،۱۰۷) بدون سند آمده است. بیهقی نیز در «الدلائل» (۵/۲۱۸) از او روایت کرده است. این روایت چنانکه حافظ ابن حجر در «الاصابة» (۲/۵۰۰) و در حدیث بعد آن میگوید بطور موصول روایت شده است.