حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

دعای رسول خدا ص برای عمربن الخطاب و اسلام آوردن وی

دعای رسول خدا ص برای عمربن الخطاب و اسلام آوردن وی

رسول خدا صبرای عمر بن الخطاب س- یا ابوجهل بن هشام) - دعا نمود، و آن درباره عمر سپذیرفته شد [۴۹]دعا در روز چهارشنبه بود، و عمر سدر روز پنجشنبه اسلام آورد، رسول خدا صو اهل خانه تکبیری گفتند که بر فراز مکه شنیده شد، ابواالارقم -که کور و کافر بود- بیرون آمد، و گفت: بار خدایا، پسرم عبیدالارقم را ببخش که کافر شده است، آنگاه عمر برخاست و گفت: ای رسول خدا در حالی که ما برحق هستیم چرا دین خود را پنهان کنیم؟ و آنها در حالی که بر باطل هستند دین‌شان آشکار می‏شود؟ (پیامبر ص) فرمود: «ای عمر، ما که هستیم، و دیدی که چه دیدیم!!» عمر گفت: سوگند به ذاتی که تو را به حق مبعوث نموده، هیچ مجلسی که در آن به کفر نشسته بودم، باقی نمی‏ماند، مگر این که ایمان را در آن آشکار می‏کنم، بعد از آن خارج گردید و خانه را طواف نمود، و بر قریش در حالی عبور نمود که آنها انتظارش را می‏کشیدند، ابوجهل بن هشام گفت: فلان ادّعا می‏کند که تو بی‌دین شده‏ای؟ عمر (در پاسخ) فرمود: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ»، «گواهی می‏دهم که معبودی جز خدای واحد و لا شریک وجود ندارد، و محمّد بنده و رسول اوست». مشرکین بر وی حمله نمودند، و او بر عتبه حمله کرد، و او را زیر پای انداخته و شروع به زدن او کرد و انگشت خود را در چشم‌هایش فرود برد و عتبه شروع به فریاد کشیدن کرد، و مردم دور شدند و عمر برخاست، به این صورت هرکسی به وی نزدیک می‏شد، شریف آنهایی را که به وی نزدیک می‏شدند، می‏گرفت، تا این که مردم از (اذیت و آزار) وی عاجز آمدند. وی یکی از پی دیگری همان مجالسی را که در آن می‏نشست پی‏گیری نمود و ایمان خود را در آن آشکار ساخت، پس از آن در حالی نزد رسول خدا صبرگشت که بر آنها غالب بود. و گفت: پدر و مادرم فدایت، اکنون بر تو باکی نیست، به خدا سوگند، هیچ مجلسی که در آن به کفر می‏نشستم باقی نماند، مگر این که ایمان را در آن بدون خوف و هراسی آشکار نمودم، آنگاه پیامبر خدا صخارج گردید، و عمر و حمزه در پیش رویش خارج شدند، و خانه را طواف نمود، و نماز ظهر را در امن و امان برپا داشت، و سپس در حالی به‌سوی دار ارقم برگشت که عمر همراهش بود، بعد از آن عمر تنها برگشت، و پیامبر صبازگشت [۵۰]. قول صحیح آن است که: عمر سپس از رفتن مهاجرین به‌سوی سرزمین حبشه اسلام آورد، و این در سال ششم بعثت اتّفاق افتاده بود. این چنین در البدایه (۳۰/۳) آمده. و حافظ این را در الاصابه (۴۴۷/۴) از ابن ابی عاصم ذکر نموده است.

[۴۹] در اصل «فاصبح عمر» آمده، و ممکن آن تصحیف از «فاصاب عمر» باشد که در ترجمه معنای همین کلمه را نظر گرفته شده است. م. [۵۰] ضعیف. ابن کثیر در «البدایة والنهایة» (۳/ ۳۰) آن را به حافظ أبی الحسین خیثمة بن سلیمان طرابلسی با سندش ارجاع داده است. در این سند محمد بن عمران بن ابراهیم بن طلحه است. ابن ابی حاتم وی را در «جرح و تعدیل» (۴/ ۴۱۱) ذکر کرده و وی را نه جرح کرده و نه تعدیل. تنها ابن حبان وی را توثیق کرده که ابن حبان نیز در تعدیل آسانگیر است.