حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

صحابهن و انفاق نمودن مال در غزوه تبوک

صحابهن و انفاق نمودن مال در غزوه تبوک

رسول خدا صمسلمانان را به جهاد تشویق و ترغیب نمود، به صدقه دادن دستورشان داد، و آنان صدقات فراوانی تقدیم داشتند،و اولین کسی که صدقه داد، ابوبکر صدیق سبود که همه مالش را آورد، (که) چهارهزار درهم (بود)، رسول خدا صبه وی گفت: «آیا برای اهلت چیزی باقی گذاشتی؟» پاسخ داد: خدا و پیامبرش داناترند [۳۵۳]. بعد از آن عمر سبانصف مال خود آمد، پیامبر خدا صگفت: «آیا برای اهلت چیزی باقی گذاشتی؟» پاسخ داد: بلی، نصف آنچه را آوردم [۳۵۴]و خبر آنچه ابوبکر صدیق آورده بود به عمر رسید: پس گفت: در هیج خیری هرگز باهم مسابقه ننمودیم، مگر این که او از من در آن کار سبقت گرفت [۳۵۵]. و عباس بن عبدالمطلب و طلحه بن عبیدالله بمالی را به رسول خدا صتقدیم نمودند، و عبدالرحمن بن عوف سدویست اوقیه برایش آورد، و سعد بن عباده سهم مالی را برایش آورد و همچنین محمّد بن مسلمه سآورد، و عاصم بن عدی سنود وسق خرما صدقه نمود، و عثمان بن عفان سثلث آن لشکر را آماده ساخت، و او از همه آنان زیادتر انفاق نموده بود، حتی نیازمندی ثلث آن ساز و برگ برآورده ساخت، تا حدی که گفته می‏شد،دیگر برای‌شان نیاز و حاجتی باقی نمانده است، حتی که سوزن‏هایشان را نیز رای‌شان آماده نموده بود، و گفته می‏شود که رسول خدا صدر آن روز گفت: عثمان را بعد از این هر عملی بکند، (آن عمل به وی صاحبان) ضرر نمی‏رساند»!!.

وی مال و سرمایه را در خیر و معروف ترغیب نمود، و آنها در این عمل، خیر را در نظر گرفته و به آن نیت کردند، و غیر آنها کسانی که از ایشان ضعیف‏تر بودند، نیز همت گماشتند، حتی که مردی از آنها یک راس شتر را برای یک و دو مرد می‏آورد و می‏گفت: این شتر در بین شما باشد و آن را به نوبت سوار شوید، و مردی نفقه‏ای را با خود آورده آن را برای بعضی کسانی که خارج می‏شدند، می‏داد، حتی زنان هم با تمام قدرت بر آنچه توانایی داشتند، د راین راستا کمک و معاونت می‏کردند. ام سنان اسلمی لمی‏گوید: من جامه‏ای را دیدم که در پیش روی پیامبر صدر خانه عائشه فرش شده بود، در آن: حلقه‏ها، دست بندها، پای برنجی ها [۳۵۶]گوشواره‏ها و انگشترهایی قرار داشت، و از آنچه زنان جهت کم و اعانت مسلمین برای آمادگی‌شان فرستاده بودند پر گردیده بود، و مردم در سختی شدید قرار داشتند، هنگامی بود که میوه‏ها رسیده بود، و سایه‏ها دلپسند ومرغوب بود،و مردم باقی ماندن و سکونت را دوست داشتند و کوچ کردن از آن را در همان حالت و زمانی که در آن قرار داشتند، بد و ناخوشایند می‏دیدند. و رسول خدا صدر این کار سرعت و جدّیت را در پیش گرفت و پیامبر خدا صاردوگاه خود را در ثنیه الوداع برپا داشت، و مردم زیاد بودند که ثبت نام آنها مشکل بود، کم مردی بود که می‏خواست ناپدید شود، مگر این که گمان می‏نمود، این کار بر رسول خدا صدر صورت که درباره‏اش وحی از طرف خداوند نازل نشود، پوشیده و پنهان خواهد ماند.

هنگامی که رسول خدا صآماده سفر گردید، و تصمیم حرکت را گرفت، سباع بن عرفطه غفاری -و گفته می‏شود، محمّد بن مسلمه ب- را بر مدینه جانشین گماشت، و پیامبر خدا صفرمود: «کفش‏ها را زیادبگرید، چون مرد هنگامی کفش داشته باشد، همیشه سوار می‏باشد». و وقتی که پیامبر خدا صحرکت نمود، ابن ابی [۳۵۷]از جمله منافقینی که تخلف نموده بودند از وی تخلف ورزید، گفت: محمّد با بدی حالت، گرما و سرزمین بعید با بنی اصفر می‏جنگد، کاری که طاقت و توانایی آن را ندارد!! محمّد گمان می‏کند قتال بنی اصغر [۳۵۸]بازی است؟! و کسی که با وی قرار داشت نیز مثل نظر وی منافقت نمود. بعد از آن ابن ابی گفت: به خدا سوگند، گویی که من در اصحاب ولی نگاه می‏کنم که فردا در ریسمان‏ها بسته‏اند - البته به خاطر ایجاد اضطراب و رعب در قبال رسول خدا صو یارانش -. و هنگامی که پیامبر خدا صاز ثنیه الوداع به‌سوی تبوک حرکت نمود، و بیرق و پرچم‏ها را بلند نمود، لوای بزرگتر خود را برای ابوبکر سسپرد، و پرچم بزرگ خود را به زبیر داد، و پرچم اوس را برای اسید بن حضیر اعطا نمود، و لوای خزرج را به ابودجانه تحویل داد، و گفته می‏شود: به حبابن منذر دارد رضوان الله علیهم الجمعین. و شمار مردم با رسول خدا صسی هزار بود، و ده هزار اسب با خود همراه داشتند، و برای هر شاخه‏ای از انصار دستور داد تا لواء و بیرق خود را بگیرد، و در قبایل عرب نیز بیرق و پرچمها وجود داشت [۳۵۹]. اختتام با حذف اندک.

[۳۵۳] این چنین در اصل آمده، ولی محفوظ چنین است که: ابوبکر سدر پاسخ به رسول خدا صگفت: خدا و پیامبرش را. [۳۵۴] این چنین در اصل آمده، و شاید درست چنین باشد: نصف مالم را. [۳۵۵] مسند احمد (۱/۴۳۷). [۳۵۶] خلخان. م. [۳۵۷] وی همان عبدالله بن ابی بن سلول خزرجی رئیس منافقین است. [۳۵۸] روم. م. [۳۵۹] بسیار ضعیف. ابن عساکر در تاریخ دمشق (۱/۱۱۰) در استاد آن واقدی است که بر اساس آنچه در تقریب آمده متروک است. (۲/۱۹۴).