حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

مشورت عمرس با اصحاب درباره خروج به‌سوی فارس

مشورت عمرس با اصحاب درباره خروج به‌سوی فارس

همچنین طبری (۸۳/۴) از عمربن عبدالعزیز روایت نموده، که گفت: وقتی که خبر کشته شدن ابوعبیدبن مسعود و توافق و گرد آمدن اهل فارس بر مردی از آل کسری به عمر رسید، در میان مهاجرین و انصار فریاد نمود، و بیرون رفت، تا این که به صرار [۳۸۳]رسید. و طلحه را پیش فرستاد تا خود را به اعوص برساند، و به طرف راست خود عبدالرحمن بن عوف را تعیین نمود، و به طرف چپش زبیر بن عوام شرا، و علی سرا جانشین خود در مدینه گذاشت، و از مردم مشورت خواست، و همه آنها به وی مشورت رفتن به فارس را دادند، و او این مشورت را قبل از رفتن صرار و و عودت طلحه نکرده بود، (و وقتی به اینجا رفت و طلحه عودت نمود) با اصحاب رأی مشورت نمود، طلحه از کسانی بود که از مردم متابعت نمود، و عبدالرحمن بن عوف از کسانی بود که وی را بازداشت و نهی نمود. عبدالرحمن گفت: من پدر و مادرم را برای هیچ کس بعد از پیامبر، قبل از آن روز و نه هم بعد از آن، فدا نکرده بودم. گفتم: پدر و مادرم فدایت، عجز و ناتوانی این را به من واگذار [۳۸۴]، خودت باش و عساکر را بفرست، و تو خودت قضا و فیصله خداوند را درباره عساکرت در قبل و بعد دیده‏ای، چون اگر ارتشت شکست بخورد، مانند شکست تو نیست، ولی اگر تو در ابتدای امر کشته شوی یا شکست بخوری، می‏ترسم که مسلمانان دیگر تکبیر نگویند، و دیگر ابداً شهادت و گواهی ندهند، که معبودی جز خدا نیست، وی در حالی که مردی را جستجو می‏نمود، نامه سعد که مسؤول جمع آوری صدقات در نجد بود، در جریان مشورت‌شان، مواصلت ورزید. عمر گفت: مردی را برایم پیدا کنید. عبدالرحمن گفت: وی را یافتم. پرسید: کیست؟ گفت: شیر چنگال، سعدبن مالک [۳۸۵]، و اهل رأی همراهش موافقت نمودند.

[۳۸۳] چاهی است قریب مدینه. [۳۸۴] یعنى اگر مردم گفتند: امیرالمؤمنین عاجز آمد، به آنها بگو: این رأی عبدالرحمن است. [۳۸۵] سعدبن مالک همان صحابی جلیل القدر و مشهور به سعد بن ابی وقاص می‏باشد.