انکار ابوبکر بر مهاجرین و انصار، وقتی که با وی در خصوص نگهداری لشکر اسامه صحبت نمودند
ابن عساکر همچنین از عروه روایت نموده، که گفت: هنگامی که از بیعت فارغ شدند، و مردم مطمئن گردیدند، ابوبکر به اسامه گفت: (به همان طرفی که تو را رسول خدا صسوق و حرکت داده است، حرکت کن). مردانی از مهاجرین و انصار با وی صحبت نموده گفتند: اسامه و لشکرش را نگه دار، چون ما میترسیم عربها وقتی که وفات رسول خدا صرا بشنوند، به ما حمله آورند. ابوبکر س-که مصممتر و قاطعتر همه آنان بود- گفت: من لشکری را که رسول خدا صفرستاده نگه دارم؟! در این صورت بهکار بزرگی جرأت نمودهام!! سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این که عربها بر من حمله آورند بهتر از آن است، که ارتشی را نگه دارم که رسول خدا صآن را فرستاده است!! ای اسامه با لشکر خود به همان طرفی که به آن مأمور شدهای حرکت کن، و بعد از آن در همان جایی که رسول خدا صدر ناحیه فلسطین و بر اهل مؤته به تو دستور داده است بجنگ، چون خداوند آنچه را میگذاری کفایت خواهد نمود، فقط اگر خواسته باشی که به عمر بن الخطاب اجازه بدهی، تا من از وی مشورت و اعانت جویم، به خاطر این که وی دارای رأی بوده و نصیحت کننده اسلام است، این کار را بکن، و اسامه این کار را نمود. و عامه عرب از دین خود برگشتند، و عامه اهل مشرق و غطفان و بنو اسد، و عامه اشجع از دین برگشتند، و (قبیله) طیء به اسلام متسّک باقی ماند.
عموم اصحاب پیامبر خدا صگفتند: اسامه و ارتشش را نگه دار، و آنها را به طرف کسانی که از سلام، از غطفان و سایر عرب مرتد شدهاند سوق بده. ولی ابوبکر ساز این که اسامه و ارتشش را نگه دارد ابا ورزید و گفت: همه میدانید که یکی از سفارشها و عهدهای رسول خدا صبرای شما مشورت نمودن در چیزی بود که در آن سنّتی از نبیتان وجود نداشته باشد، و در آن باره از قرآن چیزی برایتان نازل نشده باشد، شما مشورت خود را دادید و من هم نظر خود را برایتان میدهم، بهتر آن را ببینید، و درباره آن مشورت نمایید، چون خداوند شما را هرگز به گمراهی جمع نمیکند، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، من کاری را در نفس خود بهتر از جهاد با کسی که ریسمانی را از ما منع نموده، که رسول خدا صآن را میگرفت نمیبینم، و مسلمانان نظر ابوبکر را پذیرفتند و به آن سرنهادند، و دیدند که نظر وی از رای ایشان بهتر است. ابوبکر در آن فرصت اسامه بن زید را به همان جهتی که رسول خدا صوی را مأمور گردانیده بود، اعزام داشت، و وی در آن غزوه با فرستادن اسامه یک عمل درست و بزرگ را انجام داد، و خداوند اسامه را سالم نگه داشت، و برای وی و ارتشش غنیمت نصیب فرمود: و ایشان را صالح و سلامت برگردانید [۳۶۸]، و ابوبکر سدر میان مهاجرین و انصار، هنگامی که اسامه خارج شد، بیرون آمد و اعراب با اولاد خود فرار نمودند. چون خبر فرار نمودن اعراب با زنان و اولادشان به مسلمانان رسید، با ابوبکر صحبت نموده گفتند: تو به مدینه نزد اولاد و زنان برگرد، و مردی را از اصحابت بر ارتش امیر مقرر کن، و عهده و امرت را برای وی بسپار، مسلمانان پیاپی بر ابوبکر اصرار نمودند، تا این که وی برگشت، و خالدبن ولید سرا بر ارتش امیر مقرر بود و به او گفت: هنگامی که اسلام آوردند و زکات را پرداختند، آنگاه کسی از شما که میخواست برگردد، میتواند برگردد، و ابوبکر به مدینه برگشت [۳۶۹]. این چنین در مختصر ابن عساکر (۱۱۸/۱) آمده. و آن را الکنز (۳۱۴/۵) ذکر نموده.
و این را در البدایه (۳۰۴/۶) از سیف بن عمر از هشام بن عروه از پدرش بمتذکر گردیده، که گفت: هنگامی که با ابوبکر سبیعت صورت گرفت، و انصار در امری که اختلاف نموده بودند جمع شدند، ابوبکر گفت: لشکر اسامه باید فرستاده شود و عربها یا به صورت عام و یا به صورت خاص در هر قبیلهای مرتد شده بودند، و نفاق ظاهر گردیده، و یهودیت و نصرانیت گردن بلند نموده بودند، و مسلمانان به خاطر فقدان پیامبرشان و قلت خود و کثرت دشمنشان چون گوسفندانی بودند که در شب بارانی و سردتر شده باشند.
مردم به وی گفتند: اینها اکثریت مسلماناناند، و چنان که میبینی عربها بر تو قیام و خروج نمودهاند، و بر تو لازم نیست که جماعت مسلمین را از اطراف خود پراکنده سازی. ابوبکر سگفت: (سوگند به ذاتی که جان ابوبکر در دست اوست، اگر گمان کنم که درندگان مرا میربایند با این همه لشکر اسامه را چنان که رسول خدا صبه آن امر نموده روانه میکنم، و اگر در قریهها غیر از من کسی باقی نماند، باز هم آن را حرکت میدهم!!). ابن کثیر میگوید: این حدیث از هشام بن عروه از پدرش از عائشه لروایت شده. و از قاسم و عمره از عائشه ل(روایت است) که گفت: هنگامی که رسول خدا صرحلت فرمود، قاطبه عرب [۳۷۰]مرتد گردید، و نفاق سر برافراشت، به خدا سوگند، بر پدرم آنچه نازل گردید، که اگر بر کوههای ثابت و استوار نازل میگردید، آنها را میشکست و اصحاب محمّد صآن چنان گردیدند، که گویی بزهای باران زدهایاند که در نخلستانی، در شب بارانی و در زمین پر از درندگان قرار دارند، به خدا سوگند، در نقطهای اختلاف ننمودند مگر این که پدرم به عقیم سازی، جلوگیری و فیصله آن به سرعت اقدام نمود. این را طبرانی هم از عائشه لبه مانند این روایت نموده است [۳۷۱]. هیثمی (۵۰/۹) میگوید: طبرانی این را از طرقی روایت نموده، که رجال یکی از آن ثقهاند.
و بیهقی از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: سوگند به خدایی که جز او معبود بر حق و قابل عبادت نیست، اگر ابوبکر سخلیفه انتخاب نمیگردید، دیگر خداوند عبادت نمیشد!! بعد این را برای بار دوم گفت، و سپس برای سومین بار گفت. به وی گفته شد: باز ایست ای ابوهریره. گفت: رسول خدا صاسامه را در رأس هفت صد تن بهسوی شام سوق داد، و وقتی که وی به ذی خشب رسید، رسول خدا صدرگذشت، و عربها در اطراف مدینه مرتد گردیدند. آنگاه اصحاب رسول خدا صنزد ابوبکر سجمع گردیده گفتند: ای ابوبکر اینها را برگردان، اینان را در حالی به طرف روم روانه میکنی که عربها در اطراف مدینه مرتد گردیدهاند؟! ابوبکر سگفت: سوگند به ذاتی که معبودی غیر از وی نیست، اگر سگها پاهای ازواج رسول خدا صرا بکشند، در آن صورت هم ارتشی را که رسول خدا صسوق داده است، بر نمیگردانم، و نه بیرقی را هم باز میکنم که رسول خدا صآن را بسته است. بنابراین اسامه را سوق داد، و وی بر هر قبیلهای که خواهان مرتد شدن بودند، میگذشت میگفتند: اگر اینها قوت و قدرت نمیداشتند، مثل اینها از نزدشان برنمیآمد، حالا ما ایشان را میگذاریم تا با روم روبرو شوند، آنها با روم روبرو گردیدند، و رومیها را شکست دادند، و به قتلشان رسانیدند، و به سلامت برگشتند، و آنها [۳۷۲]به این صورت در اسلام ثابت و استوار ماندند [۳۷۳]. این چنین در البدایه (۳۰۵/۶) آمده. و این را همچین صابونی در المائتین، چنان که در الکنز (۱۲۹/۳) آمده، روایت نموده است، و ابن عساکر، چنان که در المختصر (۱۲۴/۱) آمده، از ابوهریره به مانند آن را روایت کرده است. ابن کثیر میگوید: عباد بن کثیررا -که در اسناد آن است- گمان میکنم برمکی باشد، زیرا فریابی از وی روایت میکند و برمکی متقارب الحدیث میباشد، ولی بصری ثقفی متروک الحدیثاست. و در کنزالعمال گفته: و سد آن -یعنی حدیث ابوهریره- حسن میباشد.
[۳۶۸] اینجا در عبارت اندک اشکالی وجود داشت که با استفاده از اصلاح پاورقی ترجمه شده است. م. [۳۶۹] بسیار ضعیف. ابن عساکر در تاریخ دمشق (۲/ ۵۲، ۵۳) و در سند آن ولید بن مسلم است که مدلس است و در اینجا نیز عنعنه کرده است (با لفظ عن روایت کرده است) و ابن لهیعه نیز ضعیف و بدحفظ است. در ضمن این حدیث از مرسلات عروة بن الزبیر است. [۳۷۰] این چنین در اصل آمده، ولی درست آن است که قاطبه عرب مرتد نگردیده بود بلکه بعضی قبایل و افرادی از قبایل مختلف مرتد گردیده بودند. [۳۷۱] ضعیف مرسل. از مرسلات عروه است. نگا: «مجمع الزوائد» (۹/۵۰). [۳۷۲] شاید هدف ابوهریره همان قبایلی باشد که درمرتد شدن و باقی ماندن در اسلام مسترد بودند، و انتظار جنگ اسامه با روم را میکشیدند. م. [۳۷۳] ضعیف. ابن عساکر در تاریخ دمشق (۲/۶۰) و نگا: توضیح ابن کثیر بر آن در البدایة والنهایة (۶/۳۰۰۵).