حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

انکار ابوبکر بر مهاجرین و انصار، وقتی که با وی در خصوص نگهداری لشکر اسامه صحبت نمودند

انکار ابوبکر بر مهاجرین و انصار، وقتی که با وی در خصوص نگهداری لشکر اسامه صحبت نمودند

ابن عساکر همچنین از عروه روایت نموده، که گفت: هنگامی که از بیعت فارغ شدند، و مردم مطمئن گردیدند، ابوبکر به اسامه گفت: (به همان طرفی که تو را رسول خدا صسوق و حرکت داده است، حرکت کن). مردانی از مهاجرین و انصار با وی صحبت نموده گفتند: اسامه و لشکرش را نگه دار، چون ما می‏ترسیم عرب‏ها وقتی که وفات رسول خدا صرا بشنوند، به ما حمله آورند. ابوبکر س-که مصمم‏تر و قاطع‏تر همه آنان بود- گفت: من لشکری را که رسول خدا صفرستاده نگه دارم؟! در این صورت به‌کار بزرگی جرأت نموده‏ام!! سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این که عربها بر من حمله آورند بهتر از آن است، که ارتشی را نگه دارم که رسول خدا صآن را فرستاده است!! ای اسامه با لشکر خود به همان طرفی که به آن مأمور شده‏ای حرکت کن، و بعد از آن در همان جایی که رسول خدا صدر ناحیه فلسطین و بر اهل مؤته به تو دستور داده است بجنگ، چون خداوند آنچه را می‏گذاری کفایت خواهد نمود، فقط اگر خواسته باشی که به عمر بن الخطاب اجازه بدهی، تا من از وی مشورت و اعانت جویم، به خاطر این که وی دارای رأی بوده و نصیحت کننده اسلام است، این کار را بکن، و اسامه این کار را نمود. و عامه عرب از دین خود برگشتند، و عامه اهل مشرق و غطفان و بنو اسد، و عامه اشجع از دین برگشتند، و (قبیله) طی‏ء به اسلام متسّک باقی ماند.

عموم اصحاب پیامبر خدا صگفتند: اسامه و ارتشش را نگه دار، و آنها را به طرف کسانی که از سلام، از غطفان و سایر عرب مرتد شده‏اند سوق بده. ولی ابوبکر ساز این که اسامه و ارتشش را نگه دارد ابا ورزید و گفت: همه می‏دانید که یکی از سفارش‏ها و عهدهای رسول خدا صبرای شما مشورت نمودن در چیزی بود که در آن سنّتی از نبی‌تان وجود نداشته باشد، و در آن باره از قرآن چیزی برایتان نازل نشده باشد، شما مشورت خود را دادید و من هم نظر خود را برای‌تان می‏دهم، بهتر آن را ببینید، و درباره آن مشورت نمایید، چون خداوند شما را هرگز به گمراهی جمع نمی‏کند، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، من کاری را در نفس خود بهتر از جهاد با کسی که ریسمانی را از ما منع نموده، که رسول خدا صآن را می‏گرفت نمی‏بینم، و مسلمانان نظر ابوبکر را پذیرفتند و به آن سرنهادند، و دیدند که نظر وی از رای ایشان بهتر است. ابوبکر در آن فرصت اسامه بن زید را به همان جهتی که رسول خدا صوی را مأمور گردانیده بود، اعزام داشت، و وی در آن غزوه با فرستادن اسامه یک عمل درست و بزرگ را انجام داد، و خداوند اسامه را سالم نگه داشت، و برای وی و ارتشش غنیمت نصیب فرمود: و ایشان را صالح و سلامت برگردانید [۳۶۸]، و ابوبکر سدر میان مهاجرین و انصار، هنگامی که اسامه خارج شد، بیرون آمد و اعراب با اولاد خود فرار نمودند. چون خبر فرار نمودن اعراب با زنان و اولادشان به مسلمانان رسید، با ابوبکر صحبت نموده گفتند: تو به مدینه نزد اولاد و زنان برگرد، و مردی را از اصحابت بر ارتش امیر مقرر کن، و عهده و امرت را برای وی بسپار، مسلمانان پیاپی بر ابوبکر اصرار نمودند، تا این که وی برگشت، و خالدبن ولید سرا بر ارتش امیر مقرر بود و به او گفت: هنگامی که اسلام آوردند و زکات را پرداختند، آنگاه کسی از شما که می‏خواست برگردد، می‏تواند برگردد، و ابوبکر به مدینه برگشت [۳۶۹]. این چنین در مختصر ابن عساکر (۱۱۸/۱) آمده. و آن را الکنز (۳۱۴/۵) ذکر نموده.

و این را در البدایه (۳۰۴/۶) از سیف بن عمر از هشام بن عروه از پدرش بمتذکر گردیده، که گفت: هنگامی که با ابوبکر سبیعت صورت گرفت، و انصار در امری که اختلاف نموده بودند جمع شدند، ابوبکر گفت: لشکر اسامه باید فرستاده شود و عرب‏ها یا به صورت عام و یا به صورت خاص در هر قبیله‏ای مرتد شده بودند، و نفاق ظاهر گردیده، و یهودیت و نصرانیت گردن بلند نموده بودند، و مسلمانان به خاطر فقدان پیامبر‌شان و قلت خود و کثرت دشمن‌شان چون گوسفندانی بودند که در شب بارانی و سردتر شده باشند.

مردم به وی گفتند: اینها اکثریت مسلمانان‌اند، و چنان که می‏بینی عرب‏ها بر تو قیام و خروج نموده‏اند، و بر تو لازم نیست که جماعت مسلمین را از اطراف خود پراکنده سازی. ابوبکر سگفت: (سوگند به ذاتی که جان ابوبکر در دست اوست، اگر گمان کنم که درندگان مرا می‏ربایند با این همه لشکر اسامه را چنان که رسول خدا صبه آن امر نموده روانه می‏کنم، و اگر در قریه‏ها غیر از من کسی باقی نماند، باز هم آن را حرکت می‏دهم!!). ابن کثیر می‏گوید: این حدیث از هشام بن عروه از پدرش از عائشه لروایت شده. و از قاسم و عمره از عائشه ل(روایت است) که گفت: هنگامی که رسول خدا صرحلت فرمود، قاطبه عرب [۳۷۰]مرتد گردید، و نفاق سر برافراشت، به خدا سوگند، بر پدرم آنچه نازل گردید، که اگر بر کوه‏های ثابت و استوار نازل می‏گردید، آنها را می‏شکست و اصحاب محمّد صآن چنان گردیدند، که گویی بزهای باران زده‏ای‌اند که در نخلستانی، در شب بارانی و در زمین پر از درندگان قرار دارند، به خدا سوگند، در نقطه‏ای اختلاف ننمودند مگر این که پدرم به عقیم سازی، جلوگیری و فیصله آن به سرعت اقدام نمود. این را طبرانی هم از عائشه لبه مانند این روایت نموده است [۳۷۱]. هیثمی (۵۰/۹) می‏گوید: طبرانی این را از طرقی روایت نموده، که رجال یکی از آن ثقه‏اند.

و بیهقی از ابوهریره سروایت نموده، که گفت: سوگند به خدایی که جز او معبود بر حق و قابل عبادت نیست، اگر ابوبکر سخلیفه انتخاب نمی‏گردید، دیگر خداوند عبادت نمی‏شد!! بعد این را برای بار دوم گفت، و سپس برای سومین بار گفت. به وی گفته شد: باز ایست ای ابوهریره. گفت: رسول خدا صاسامه را در رأس هفت صد تن به‌سوی شام سوق داد، و وقتی که وی به ذی خشب رسید، رسول خدا صدرگذشت، و عربها در اطراف مدینه مرتد گردیدند. آنگاه اصحاب رسول خدا صنزد ابوبکر سجمع گردیده گفتند: ای ابوبکر این‏ها را برگردان، اینان را در حالی به طرف روم روانه می‏کنی که عرب‏ها در اطراف مدینه مرتد گردیده‏اند؟! ابوبکر سگفت: سوگند به ذاتی که معبودی غیر از وی نیست، اگر سگ‏ها پاهای ازواج رسول خدا صرا بکشند، در آن صورت هم ارتشی را که رسول خدا صسوق داده است، بر نمی‏گردانم، و نه بیرقی را هم باز می‏کنم که رسول خدا صآن را بسته است. بنابراین اسامه را سوق داد، و وی بر هر قبیله‏ای که خواهان مرتد شدن بودند، می‏گذشت می‏گفتند: اگر اینها قوت و قدرت نمی‏داشتند، مثل اینها از نزدشان برنمی‏آمد، حالا ما ایشان را می‏گذاریم تا با روم روبرو شوند، آنها با روم روبرو گردیدند، و رومی‏ها را شکست دادند، و به قتل‌شان رسانیدند، و به سلامت برگشتند، و آنها [۳۷۲]به این صورت در اسلام ثابت و استوار ماندند [۳۷۳]. این چنین در البدایه (۳۰۵/۶) آمده. و این را همچین صابونی در المائتین، چنان که در الکنز (۱۲۹/۳) آمده، روایت نموده است، و ابن عساکر، چنان که در المختصر (۱۲۴/۱) آمده، از ابوهریره به مانند آن را روایت کرده است. ابن کثیر می‏گوید: عباد بن کثیررا -که در اسناد آن است- گمان می‏کنم برمکی باشد، زیرا فریابی از وی روایت می‏کند و برمکی متقارب الحدیث می‏باشد، ولی بصری ثقفی متروک الحدیث‏است. و در کنزالعمال گفته: و سد آن -یعنی حدیث ابوهریره- حسن می‏باشد.

[۳۶۸] اینجا در عبارت اندک اشکالی وجود داشت که با استفاده از اصلاح پاورقی ترجمه شده است. م. [۳۶۹] بسیار ضعیف. ابن عساکر در تاریخ دمشق (۲/ ۵۲، ۵۳) و در سند آن ولید بن مسلم است که مدلس است و در اینجا نیز عنعنه کرده است (با لفظ عن روایت کرده است) و ابن لهیعه نیز ضعیف و بدحفظ است. در ضمن این حدیث از مرسلات عروة بن الزبیر است. [۳۷۰] این چنین در اصل آمده، ولی درست آن است که قاطبه عرب مرتد نگردیده بود بلکه بعضی قبایل و افرادی از قبایل مختلف مرتد گردیده بودند. [۳۷۱] ضعیف مرسل. از مرسلات عروه است. نگا: «مجمع الزوائد» (۹/۵۰). [۳۷۲] شاید هدف ابوهریره همان قبایلی باشد که درمرتد شدن و باقی ماندن در اسلام مسترد بودند، و انتظار جنگ اسامه با روم را می‏کشیدند. م. [۳۷۳] ضعیف. ابن عساکر در تاریخ دمشق (۲/۶۰) و نگا: توضیح ابن کثیر بر آن در البدایة والنهایة (۶/۳۰۰۵).