حیات صحابه – جلد دوم

فهرست کتاب

قول سهیل بن عمرو برای همان رؤسایی که عمر سمهاجرین را بر ایشان مقدّم داشت

قول سهیل بن عمرو برای همان رؤسایی که عمر سمهاجرین را بر ایشان مقدّم داشت

حاکم (۲۸۲/۳) از طریق ابن مبارک از جریر بن حازم از حسن [۳۹۷]روایت نموده که می‏گفت: مردمانی بر دروازه عمر حضور به هم رسانیدند، که درمیان ایشان: سهیل بن عمرو، ابوسفیان بن حرب و بزرگانی از قریش شحضور داشتند. در این اثنا اجازه دهنده عمر بیرون گردید، و برای اهل بدر چون صهیب، بلال و عمار شبه اجازه دادن شروع نمود -(حسن /تعالی علیه) می‏گوید: وی به خدا سوگند بدری بود، و آن‏ها را دوست می‏داشت، و درباره ایشان سفارش و وصیت هم نموده بود-، آنگاه ابوسفیان گفت: چون امروز هرگز ندیدم! وی به این غلامان اجازه می‏دهد، و ما در اینجا نشسته‏ایم و به طرف ما التفاتی نمی‏کند. سهیل -که مرد عاقل و هوشیاری بود [۳۹۸]- گفت: ای قوم، -به خدا سوگند-، من آنچه را در روهای‌تان هست می‏بینم، اگر خشمگین باشید، بر نفس‏های خودتان خشمگین شوید، این قوم هم دعوت شدند، و شما هم دعوت شدید، آنها شتاب نمودند، و شما سستی و تاخیر نمودید، به خدا سوگند، در فضیلت‌هایی که آنها، طوری که می‏پندارند از شما سبقت جسته‏اند، فوت‌شان بر شما، از این دروازه‌تان که بر آن رقابت می‏کنید، به مراتب شدیدتر است، بعد از آن گفت: این قوم به آنچه می‏بینید از شما سبقت جسته‏اند، -و به خدا سوگند- شما راهی برای آنچه اینها از شما در آن سبقت جسته‏اند ندارید، بنابراین به‌سوی این جهاد متوجه شوید، و آن را رها نکنید و بدان ملازمت نمایید، امید است که خداوند جهاد و شهادت را نصیب‌تان کند، بعد از آن جامه خود را تکان داد، و برخاسته، خود را به شام رسانید. حسن می‏گوید: به خدا سوگند، وی راست گفته است، خداوند بنده‏ای را که به‌سوی او بشتابد، چون بنده‏ای که از شتاب به‌سوی وی سستی کند، نمی‏گرداند [۳۹۹]. و این چنین این را در الاستیعاب (۱۱۰/۲) ذکر نموده، و طبرانی نیز به معنای آن را از حسن به شکل طولانی روایت نموده است. هیثمی (۴۶/۸) می‏گوید: رجال وی رجال صحیح‌اند، مگر اینکه حسن از عمر نشنیده.

و بخاری این را در تاریخ خود روایت کرده، و باوردی از طریق حمید از حسن به معنای آن را به اختصار، چنان که در الاصابه (۹۴/۲) [۴۰۰]آمده، روایت نموده است.

[۳۹۷] وی حسن بصری است /تعالی. [۳۹۸] این جمله معترضه از سخن حسن بصری است. [۳۹۹] ضعیف. حاکم (۳/۲۸۲) در سند آن بین حسن بصری و عمر بن الخطاب انقطاع وجود دارد و حسن از عمر نشنیده است. [۴۰۰] ضعیف. حاکم (۳/۲۸۲) در سند آن زید بن مینا است که چنانکه در «التقریب» (۱/۲۷۰) آمده مقبول است.