باب ۳٩: اذیت و آزارهایى که پیغمبر از دست مشرکین و منافقین مىکشید
۱۱٧۲- حدیث: «عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ، أَنَّ النَبِيَّ ج كَانَ يُصَلِّي عِنْدَ الْبَيْتِ، وَأَبُو جَهْلٍ وَأَصْحَابٌ لَهُ جُلُوسٌ؛ إِذْ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: أَيُّكُمْ يَجِىءُ بِسَلَى جَزُورِ بَنِي فُلاَنٍ فَيَضَعُهُ عَلَى ظَهْرِ مُحَمَّدٍ إِذَا سَجَدَ فَانْبَعَثَ أَشْقَى الْقَوْمِ، فَجَاءَ بِهِ، فَنَظَرَ حَتَّى سَجَدَ النَّبِيُّ ج وَضَعَهُ عَلَى ظَهْرِهِ بَيْنَ كَتِفَيْهِ وَأَنَا أَنْظُرُ لاَ أُغَيِّرُ شَيْئًا، لَوْ كَانَ لِي مَنَعَةٌ قَالَ: فَجَعَلُوا يَضْحَكُونَ وَيُحِيلُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ، وَرَسُولُ اللهِ ج سَاجِدٌ لاَ يَرْفَعُ رأْسَهُ حَتَّى جَاءَتهُ فَاطِمَةُ، فَطَرَحَتْ عَنْ ظَهْرِهِ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِقُرَيْشٍ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَشَقَّ عَلَيْهِمْ إِذْ دَعَا عَلَيْهِمْ قَالَ: وَكَانُوا يُرَوْنَ أَنَّ الدَّعْوَةَ فِي ذَلِكَ الْبَلَدِ مُسْتَجَابَةٌ ثُمَّ سَمَّى: اللَّهُمَّ عَلَيْكَ بِأَبِي جَهْلٍ، وَعَلَيْكَ بِعُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَشَيْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَالْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ، وَأُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ، وَعُقْبَةَ بْنَ أَبِي مُعَيْطٍ وَعَدَّ السَّابِعَ فَلَمْ يَحْفَظْهُ قَالَ: فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ رَأَيْتُ الَّذِين عَدَّ رَسُولُ اللهِ ج صَرْعَى فِي الْقَلِيبِ، قَلِيبِ بَدْرٍ» [۵۶۱].
یعنی: «عبدالله بن مسعودسگوید: پیغمبر جدر نزد بیت الله نماز مىخواند و ابوجهل و همدستانش نشسته بودند، بعضى از آنان به بعضى دیگر گفتند: چه کسى مىتواند روده و فضلات شترهاى قصابى شده طایفه فلان را بیاورد و وقتى که محمّد به سجده مىرود آن را بر دوش او بیاندازد؟ شریرترین و بدترین آنان (عقبه بن ابى معیط) رفت آن را آورد، منتظر شد تا پیغمبر جبه سجده رفت، آنگاه آن کثافت را در بین دو شانه پیغمبر جقرار داد، من هم نگاه مىکردم ولى کارى از من ساخته نبود، اى کاش که در آن وقت قدرت و امکاناتى مىداشتم و مىتوانستم آنان را از این بىادبى باز دارم، این کافران به روى هم مىخندیدند، هر یک به عنوان استهزاء به دیگرى مىگفت: این کار شما است، پیغمبر جهم در سجده بود و سرش را تا پایان دعاهایش بلند نمىکرد، تا اینکه فاطمه آمد و کثافتها را از پشت پیغمبر جبه دور انداخت آنگاه پیغمبر جسرش را از سجده بلند کرد و سه بار گفت: خداوندا! قریش را به تو حواله کردم، این کافران از دعاى پیغمبر ناراحت شدند، چون عقیده داشتند دعا در شهر مکه قبول مىشود، سپس پیغمبر جنام آنها را یکى یکى در دعاى خود ذکر کرد و گفت: «خداوندا! ابوجهل را به تو حواله کردم، عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه و ولید بن عتبه و امیه بن خلف و عقبه ابن ابى معیط را به تو حواله مىکنم»، پیغمبر جهفتمین نفر را هم ذکر کرد ولى عبدالله بن مسعود او را حفظ نکرد، ابن مسعودسگوید: قسم به کسى که جان من در دست او است، تمام کسانى را که پیغمبر جنام آنان را ذکر کرد و علیه ایشان دعا نمود، دیدم که در چاهى در بدر انداخته شدهاند، سرنگون گشته و به هلاکت رسیدهاند».
۱۱٧۳- حدیث: «عَائِشَةَ، زَوْجِ النَبِيِّ ج، أَنَّهَا قَالَتْ لِلنَّبِيِّ ج: هَلْ أَتَى عَلَيْكَ يَوْمٌ كَانَ أَشَدَّ مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ قَالَ: لَقَدْ لَقِيتُ مِنْ قَوْمِكِ مَا لَقِيتُ، وَكَانَ أَشَدُّ مَا لَقِيتُ مِنْهُمْ يَوْمَ الْعَقَبَةِ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِي عَلَى ابْنِ عَبْدِ يَالِيلَ بْنِ عَبْدِ كُلاَلٍ فَلَمْ يُجِبْنِي إِلَى مَا أَرَدْتُ فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِي، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلاَّ وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِي، فَنَظَرْتُ فَإِذَا فِيهَا جِبْرِيلُ، فَنَادَانِي فَقَالَ: إِنَّ اللهَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ قَوْمِكَ لَكَ وَمَا رَدُّوا عَلَيْكَ، وَقَدْ بَعَثَ إِلَيْكَ مَلَكَ الْجِبَالِ لِتَأْمُرَهُ بِمَا شِئْتَ فِيهِمْ فَنَادَانِي مَلَكُ الْجِبَالِ فَسَلَّمَ عَلَيَّ، ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ ذَلِكَ فِيمَا شِئْتَ إِنْ أُطَبِّقَ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ؛ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: بَلْ أَرْجُو أَنْ يُخْرِجَ اللهُ مِنْ أَصْلاَبِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ وَحْدَهُ، لاَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا» [۵۶۲].
یعنی: «عایشهبهمسر پیغمبر جگوید: به پیغمبر جگفتم: آیا روزى سختتر و ناراحت کنندهتر از روز اُحد را دیدهاى؟ پیغمبر جگفت: «ناراحتیهاى فراوانى را از قوم شما دیدهام و سختترین آنها آن بود که در روز عقبه از آنان به من رسید، چون نزد ابن عبد یالیل پسر عبد کلال رفتم، در مورد آنچه که مىخواستم جوابى به من نداد، منهم در حالى که ناراحت بودم بدون هدف مىرفتم، وقتى که متوجّه شدم دیدم در محلى به نام قرن الثعالب مىباشم، سرم را بلند کردم دیدم که ابرى بر من سایه افکنده است، نگاه کردم جبرئیل را در آن دیدم، مرا صدا کرد و گفت: خداوند گفتههاى قومت را و جواب ردى را که به تو دادند شنید، فرشته تخریب کوهها را نزد تو فرستاده است تا هرچه که دلت مىخواهد نسبت به قومت انجام دهى به او دستور بده تا انجام دهد.
آنگاه فرشته مأمور کوهها، مرا صدا کرد و بر من سلام نمود، گفت: اى محمّد! هرچه مىخواهى دستور بده، اگر مىخواهى دو کوه اخشبین (یکى کوه ابو قیس و دیگرى کوه قعیقعان است که در نزدیک مکه و در مقابل هم قرار دارند) را بر روى آنان خراب نمایم، امّا پیغمبر جگفت: امیدوارم خداوند از اولاد اینها کسانى را به وجود آورد که تنها خدا را پرستش کنند و انبازى براى او قرار ندهند».
۱۱٧۴- حدیث: «جُنْدُبِ بْنِ سُفْيَانَ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج كَانَ فِي بَعْضِ الْمَشَاهِدِ، وَقَدْ دَمِيَتْ إِصْبَعُهُ، فَقَالَ: هَلْ أَنْتِ إِلاَّ إِصْبَعٌ دَمِيتِ وَفِي سَبِيلِ اللهِ مَا لَقِيتِ» [۵۶۳].
یعنی: «جندب بن سفیانسگوید: انگشت پیغمبر جدر بعضى از جنگها و محلهاى شهادت زخمى گشت و خون از آن جارى شد، پیغمبر جخطاب به انگشت خود گفت: تو انگشت خونآلودى هستى که در راه خدا دچار اذیت و ناراحتى شدهاى».
۱۱٧۵- حدیث: «جُنْدُبِ بْنِ سُفْيَانَس، قَالَ: اشْتَكَى رَسُولُ اللهِ ج، فَلَمْ يَقُمْ لَيْلَتَيْنِ أَوْ ثَلاَثًا فَجَاءَتِ امْرَأَةٌ، فَقَالَتْ: يَا مُحَمَّدُ إِنِّي لأَرْجُو أَنْ يَكُونَ شَيْطَانُكَ قَدْ تَرَكَكَ، لَمْ أَرَهُ قَرِبَكَ مَنْذُ لَيْلَتَيْنِ أَوْ ثَلاَثًا فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَٱلضُّحَىٰ١ وَٱلَّيۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ٣﴾[الضحی: ۱-۳ ]» [۵۶۴].
یعنی: «جندب بن سفیانسگوید: پیغمبر جمریض شد، دو روز یا سه روز نتوانست براى نماز تهجد بلند شود، زنى (به نام عوراء دختر حرب خواهر ابو سفیان و زن ابو لهب معروف به حمالة الحطب) به نزد پیغمبر جآمد، گفت: اى محمّد! امیدوارم که شیطان از شما دور شده باشد، چون دو سه شب است آن را در نزد شما نمىبینم. خداوند متعال آیههاى سوره والضحى را نازل نمود: (قسم به وقت چاشت و قسم به شب هنگامى که تاریک مىشود، خداوند شما را ترک نکرده است و از شما ناراضى و عصبانى نیست)».
[۵۶۱] أخرجه البخاري في: ۴ كتاب الوضوء: ۶٩ باب إذا أُلقي على ظهر المصلى قذر أو جيفة لم تفسد عليه صلاته. [۵۶۲] أخرجه البخاري في: ۵٩ كتاب بدء الخلق: ٧ باب إذا قال أحدكم آمين والملائكة في السماء. [۵۶۳] أخرجه البخاري في: ۵۶ كتاب الجهاد والسير: ٩ باب من ينكب في سبيل الله. [۵۶۴] أخرجه البخاري في: ۶۵ كتاب التفسير: ٩۳ سورة والضحى: ۱ باب حدثنا أحمد بن يونس.