ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد دوم

فهرست کتاب

باب ٧: کافرى که در زمان کفرش نذرى بکند وقتى که مسلمان شد چه باید بکند

باب ٧: کافرى که در زمان کفرش نذرى بکند وقتى که مسلمان شد چه باید بکند

۱۰٧۵- حدیث: «ابْنِ عُمَرَ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِس، قَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّهُ كَانَ عَلَيَّ اعْتِكَافُ يَوْمٍ فِي الْجَاهِلِيَّة، فَأَمَرَهُ أَنْ يَفِيَ بِهِ قَالَ: وَأَصَابَ عُمَرُ جَارِيَتَيْنِ مِنْ سَبْيِ حُنَيْنٍ فَوَضَعَهُمَا فِي بَعْضِ بُيُوتِ مَكَّةَ، قَالَ: فَمَنَّ رَسُولُ اللهِ ج عَلَى سَبْيِ حُنَيْنٍ، فَجَعَلُوا يَسْعَوْنَ فِي السِّكَكِ؛ فَقَالَ عُمَرُ: يَا عَبْدَ اللهِ انْظُرْ مَا هذَا فَقَالَ: مَنَّ رَسُولُ اللهِ ج عَلَى السَّبْيِ، قَالَ: اذْهَبْ فَأَرْسِلِ الْجَارِيَتَيْنِ» [۴۶۱].

یعنی: «ابن عمر گوید: عمر بن خطابسگفت: اى رسول خدا! من در زمان جاهلیت نذر کرده بودم که یک روز به قصد عبادت در مسجد (اعتکاف) نمایم و آن را انجام نداده‌ام، پیغمبر جدستور داد به نذرش وفا کند، ابن عمر گفت: دو کنیز از کنیزهایى که در جنگ حنین اسیر شده بودند به سهم عمر درآمدند، آنان را در منزلى در مکه قرار داد، در این اثنا پیغمبر جتمام اسراى حنین را آزاد نمود، اسرا با آزادى در کوچه‌هاى مکه آمد و رفت مى‌کردند، عمر گفت: اى عبدالله! ببین موضوع چیست؟ عبدالله گفت: پیغمبر جبر اسراى حنین منّت گذاشته، آنان را آزاد ساخته است، عمر گفت: برو آن دو کنیز را آزاد کن.

[۴۶۱] أخرجه البخاري في: ۵٧ كتاب فرض الخمس: ۱٩ باب ما كان النبي جيعطي المؤلفة قلوبهم.