باب ۴٧: شرکت زنان در جهاد همراه با مردان
۱۱۸٧- حدیث: «أَنَسٍس، قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ، انْهَزَمَ النَّاسُ عَنِ النَّبِيِّ ج وَأَبُو طَلْحَةَ بَيْنَ يَدَيِ النَّبِيِّ ج مُجَوِّبٌ بِهِ عَلَيْهِ بِحَجَفَةٍ لَهُ وَكَانَ أَبُو طَلْحَةَ رَجُلاً رَامِيًا شَدِيدَ الْقِدِّ يَكْسِرُ يَوْمَئِذٍ قَوْسَيْنِ أَوْ ثَلاَثًا وَكَانَ الرُّجُلُ يَمُرُّ مَعَهُ الْجَعْبَةُ مِنَ النَّبْلِ، فَيَقُولُ: انْشُرْهَا، لأَبِي طَلْحَةَ فَأَشْرَفَ النَّبِيُّ ج يَنْظرُ إِلَى الْقَوْمِ، فَيَقُولُ أَبُو طَلْحَةَ: يَا نَبِيَّ اللهِ بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي لاَ تُشْرِفْ، يُصِيبُكَ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ الْقَوْمِ، نَحْرِي دُونَ نَحْرِك.
وَلَقَدْ رَأَيْتُ عَائِشَةَ بِنْتَ أَبِي بَكْرٍ، وَأُمَّ سُلَيْمٍ، وَإِنَّهُمَا لَمُشَمِّرَتَانِ، أَرَى خَدَمَ سُوقِهِمَا، تُنْقِزَانِ الْقِرَبَ عَلَى مُتُونِهِمَا، تُفْرِغَانِهِ فِي أَفْوَاهِ الْقَوْمِ، ثُمَّ تَرْجِعَانِ فَتَمْلآنِهَا، ثُمَّ تَجِيئَانِ فَتُفْرِغَانِهِ فِي أَفْوَاهِ الْقَوْمِ وَلَقَدْ وَقَعَ السَّيْفُ مِنْ يَدَيْ أَبِي طَلْحَةَ، إِمَّا مَرَّتَيْنِ وَإِمَّا ثَلاَثًا» [۵٧۶].
یعنی: «انسسگوید: در جنگ اُحد مردم شکست خوردند واز پیغمبر دور شدند، ابو طلحه در جلو پیغمبر جایستاده بود و با سپر چرمى که داشت خود را سپر پیغمبرجقرار داده بود و نمىگذاشت تیر مشرکین به او اصابت نماید، ابو طلحهسکه در تیراندازى و کشیدن قوس آن قوى و سریع بود، در آن روز دو یا سه کمان را شکست، یک نفر جعبه تیر را برایش حمل مىکرد، پیغمبر جبه او مىگفت: تیرها را براى ابوطلحه آماده کن»، پیغمبر جسرش را بلند کرد و به طرف دشمن نگاهى انداخت، ابو طلحه گفت: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، سرت را بلند مکن مورد اصابت دشمنان قرار مىگیرى، سینه من سپر سینه تو است، در این هنـگام دیدم که عایشهلدختر ابوبکر و امّ سـلیم هر دو دامن خود را جمع کردهاند به نحوى که ساقهایشان را مىدیدم، با عجله هرچه تمامتر مشک آب را از دوش خود پایین مىآوردند و آن را در دهان تشنگان خالى مىکردند، و فوراً برمىگشتند مشکها را پر آب مىکردند و مجدّداً به تشنگان آب مىدادند، در آن روز (در اثر غلبه خواب) بر ابو طلحه دو یا سهبار شمشیر از دستش به زمین افتاد (و مجدّداً آن را بر مىداشت)».
[۵٧۶] أخرجه البخاري في: ۶۳ كتاب مناقب الأنصار: ۱۸ باب مناقب أَبِي طلحةس.