باب ۳: کسى که قسم مىخورد (کارى را انجام دهد یا ندهد) ولى مىبیند که آنچه به خلاف قسمش مىباشد بهتر است، مستحب است به خلاف آن عمل کند و کفاره قسمش را بدهد
۱۰۶٩- حدیث: «أَبِي مُوسىس، قَالَ: أَرْسَلَنِي أَصْحَابِي إِلَى رَسُولِ اللهِ ج، أَسْأَلهُ الْحُمْلاَنَ لَهُمْ إِذْ هُمْ مَعَهُ فِي جَيْشِ الْعُسْرَةِ، وَهِيَ غَزْوَةُ تَبُوكَ فَقُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللهِ إِنَّ أَصْحَابِي أَرْسَلونِي إِلَيْكَ لِتَحْمِلَهُمْ، فَقَالَ: وَاللهِ لاَ أَحْمِلُكُمْ عَلَى شَيْءٍ وَوَافَقْتُهُ وَهُوَ غَضْبَانُ، وَلاَ أَشْعُرُ، وَرَجَعْتُ حَزِينًا مِنْ مَنْعِ النَّبِيِّ ج، وَمِنْ مَخَافَةِ أَنْ يَكُونَ النَّبِيُّ ج وَجَدَ فِي نَفْسِهِ عَلَيَّ؛ فَرَجَعْتُ إِلَى أَصْحَابِي فَأَخْبَرْتُهُمُ الَّذِي قَالَ النَّبِيُّ ج فَلَمْ أَلْبَثْ إِلاَّ سُوَيْعَةً إِذْ سَمِعْتُ بِلاَلاً يُنَادِي، أَي عَبْدَ اللهِ بْنَ قَيْسٍ فَأَجَبْتُهُ، فَقَالَ: أَجِبْ رَسُولَ اللهِ ج يَدْعُوكَ، فَلَمَّا أَتَيْتُهُ قَالَ: خُذْ هذَيْنِ الْقَرِينَيْنِ وَهذَيْنِ الْقَرِينَيْنِ لِسِتَّةِ أَبْعِرَةٍ ابْتَاعَهُنَّ حِينَئِذٍ مِنْ سَعْدٍ فَانْطَلِقْ بِهِنَّ إِلَى أَصْحَابِكَ، فَقُلْ إِنَّ اللهَ أَوْ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج يَحْمِلُكُمْ عَلَى هؤُلاَءِ فَارْكَبُوهُنَّ فَانْطَلَقْتُ إِلَيْهِمْ بِهِنَّ فَقُلْتُ: إِنَّ النَبِيَّ ج يَحْمِلَكُمْ عَلَى هؤُلاَءِ، وَلكِنِّي، وَاللهِ لاَ أَدَعُكُمْ حَتَّى يَنْطَلِقَ مَعِي بَعْضُكُمْ إِلَى مَنْ سَمِعَ مَقَالَةَ رَسُولِ اللهِ ج، لاَ تَظُنُّوا أَنِّي حَدَّثْتُكُمْ شَيْئًا لَمْ يَقُلْهُ رَسُولُ اللهِ ج؛ فَقَالُوا لِي: إِنَّكَ عِنْدَنَا لَمُصَدَّقٌ وَلَنَفْعَلَنَّ مَا أَحْبَبْتَ فَانْطَلَقَ أَبُو مُوسى بِنَفَرٍ مِنْهُمْ حَتَّى أَتَوُا الَّذِينَ سَمِعُوا قَوْلَ رَسُولِ اللهِ ج مَنْعَهُ إِيَّاهُمْ، ثُمَّ إِعْطاءَهُمْ بَعْدُ، فَحَدَّثُوهُمْ بِمِثْلِ مَا حَدَّثَهُمْ بِهِ أَبُو مُوسى» [۴۵۵].
یعنی: «ابوموسى گوید: رفقایم مرا پیش پیغمبر جفرستادند، تا تقاضا کنم وسیله سوارى به آنان بدهد، چون مىخواستند در جیش عسره که براى غزاى تبوک آماده شده بود شرکت کنند، گفتم: اى رسول خدا! دوستانم مرا پیش شما فرستادهاند تا وسیله سوارى در اختیار ایشان قرار دهى، پیغمبر جگفت: «والله هیچ وسیله سوارى در اختیار شما قرار نمىدهم»، البتّه من در حالى به حضور پیغمبر جرسیدم که عصبانى بود ولى نمىدانستم که عصبانى است، با دل غمگین از اینکه پیغمبر جما را از دادن وسیله سوارى محروم کرد و از طرفى مىترسیدم که از من ناراحت شده باشد برگشتم، به سوى دوستانم رفتم و جریان را به ایشان خبر دادم، چیزى نگذشت که شنیدم بلال صدایم مىکند و مىگوید: اى عبدالله بن قیس! (ابوموسى) من هم جوابش دادم، گفت: بیا، پیغمبر جشما را مىخواهد، وقتى که پیش پیغمبر جرفتم، گفت: «این دو شتر با هم ریف شده را با این دو شتر دیگر بگیر»، سرانجام شش شترى که از سعد خریده بود به ما داد و گفت: «اینها را به نزد رفقایت ببر و به ایشان بگو که خدا» یا گفت: «رسول خدا شما را بر این شترها سوار مىنماید، بر آنها سوار شوید»، من هم شترها را به نزد دوستانم بردم، به ایشان گفتم که رسول خدا شما را بر این شترها سوار مىنماید، ولى قسم به خدا از شما دستبردار نمىشوم مگر اینکه عدّهاى از شما با من به نزد کسانى بیایید که در حضور پیغمبر جبودند تا بدانید آنچه که من براى شما از پیغمبر جنقل کردم، ایشان هم آن را از پیغمبر جشنیدهاند، فکر نکنید که به شما دروغ گفتهام، رفقایش گفتند: ما به گفته شما باور داریم ولى به خاطر شما مىآییم، ابو موسى با عدّهاى از دوستانش پیش کسانى که از پیغمبر جشنیده بودند که وسیله سوارى در اختیارشان قرار نمىدهد رفتند و گفته ابو موسى را تأیید کردند».
۱۰٧۰- حدیث: «أَبِي مُوسى عَنْ زَهْدَمٍ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي مُوسى فَأُتِيَ ذَكَرَ دَجَاجَةً، وَعِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَيْمِ اللهِ أَحْمَرُ، كَأَنَّهُ مِنَ الْمَوَالِي، فَدَعَاهُ لِلطَّعَام، فَقَال: إِنِّي رَأَيْتُهُ يَأَكُل شَيْئًا فَقَذِرْتُهُ؛ فَحَلَفْتُ لاَ آكلُ فَقَالَ: هَلُمَّ فَلأُحَدِّثْكُمْ عَنْ ذَاك إِنِّي أَتَيْتُ النَبِيَّ ج فِي نَفَرٍ مِنَ الأَشْعَرِيِّينَ نَسْتَحْمِلهُ، فَقَالَ: وَاللهِ لاَ أَحْمِلُكمْ، وَمَا عِنْدِي مَا أَحْمِلُكُمْ وَأُتِيَ رَسُولُ اللهِج بِنَهْبِ إِبِلٍ، فَسَأَلَ عَنَّا، فَقَالَ: أَيْنَ النَّفَرُ الأَشْعَرِيُّونَ فَأَمَرَ لَنَا بِخَمْسِ ذَوْدٍ، غُرِّ الذُّرَى، فَلَمَّا انْطَلَقْنَا قلْنَا: مَا صَنَعْنَا لاَ يُبَارَكُ لَنَا فَرَجَعْنَا إِلَيْهِ، فَقُلْنَا: إِنَّا سَأَلْنَاكَ أَنْ تَحْمِلَنَا فَحَلَفْتَ أَنْ لاَ تَحْمِلَنَا، أَفَنَسِيتَ قَالَ: لَسْتُ أَنَا حَمَلْتُكُمْ، وَلكِنَّ اللهَ حَمَلَكُمْ، وَإِنِّي وَاللهِ إِنْ شَاءَ اللهُ، لاَ أَحْلِفُ عَلَى يَمِينٍ فَأَرَى غَيْرَهَا خَيْرًا مِنْهَا إِلاَّ أَتَيْتُ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ، وَتَحَلَّلْتُهَا» [۴۵۶].
یعنی: «زهدم گوید: پیش ابوموسى بـودیم، غذایى را از گوشت مرغ برایش آوردند، یک نفر سرخپوست از قبیله تیم الله نزد ابو موسى بود، مثل اینکه این شخص از اسراى آزاد شده بود، ابو موسى او را به غذا خوردن دعوت کرد، آن مرد گفت: یکبار دیدم مرغى چیز کثیفى را مىخورد حالم بهم خورد، قسم خوردم که هرگز گوشت مرغ نخورم، ابو موسى به او گفت: بیا، درباره این قسم براى شما صحبت خواهم کرد.
گفت: من با عدّهاى از قبیله اشعرى پیش پیغمبر جرفتیم و از او درخواست نمودیم که وسیله سوارى در اختیار ما قرار دهد، گفت: «قسم به خدا شما را سوار نمىکنم من وسیله سوارى براى شما ندارم»، در این اثنا چند شتر به غنیمت گرفته شده را برایش آوردند، پیغمبر جپرسید: «افرادى که از قبیله اشعرى بودند کجا هستند؟ دستور داد پنج شتر چاق را به ما بدهند وقتى که برگشتیم، گفتیم: ما چه کارى کردیم؟ حتماً خداوند در این کار براى ما خیر پیش نخواهد آورد، بنابراین به نزد پیغمبر جبرگشتیم و گفتیم: ما درخواست نمودیم که وسیله سوارى به ما بدهید ولى شما قسم خوردید که نمىدهم (و بعداً وسیله را دادى) مگر قسم را فراموش نمودهاید؟ پیغمبر جگفت: «من شما را سوار نکردم، خداوند شما را سوار نمود». و من به خواست خدا هرگاه قسمى بخورم ولى ببینم که خلاف آن بهتر است آنچه که بهتر است انجام مىدهم و با دادن کفاره، قسم را حلال مىنمایم».
۱۰٧۱- حدیث: «عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: يَا عَبْدَ الرَّحْمنِ بْنَ سَمُرَةَ لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُوتِيْتَهَا عَنْ مَسْئَلَةٍ وكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُوتِيْتَهَا مِنْ غَيْرِ مَسْئَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا، وَإِذَا حَلَفْتَ عَلَى يَمِينٍ فَرَأَيْتَ غَيْرَهَا خَيْرًا مِنْهَا فَكَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ وَأْتِ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ» [۴۵٧].
یعنی: «عبدالرحمن بن سمره گوید: پیغمبر جگفت: «اى عبدالرحمن بن سمره! هیچگاه داوطلب حکومت و فرمانروایى مشو، چون وقتى از روى عشق به حکومت و درخواسـت آن، امارت به شما داده شود، در حکومت تنها مىمانى (و خداوند شمارا یارى نخواهد کرد) ولى اگر امارت وحکومت را بدون اینکه درخواست کرده باشى به شما واگذار نمایند، خداوند شما را بر انجام وظایفى که به شما واگذار مىشود کمک مىکند. (فرمود:) هرگاه که قسم خوردى و دیدى که عمل نکردن به سوگندت خیر و صواب است کفاره آن را بده و بعد از کفاره دادن آنچه که ثوابش بیشتر است انجام دهید».
[۴۵۵] أخرجه البخاري في: ۶۴ كتاب المغازي: ٧۸ باب غزوة تبوك وهي غزوة العسرة. [۴۵۶] أخرجه البخاري في: ۵٧ كتاب فرض الخمس: ۱۵ باب ومن الدليل على أن الخمس لنوائب المسلمين. [۴۵٧] أخرجه البخاري في: ۸۳ كتاب الأيمان والنذور: ۱ باب قول الله تعالى: ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ﴾.