باب ٧: مباح بودن گوشت سوسمار
۱۲٧۱- حدیث: «ابْنِ عُمَرَ، قَالَ النَّبِيُّ ج: الضَّبُّ، لَسْتُ آكُلُهُ، وَلاَ أُحَرِّمُهُ» [۶۶۱].
یعنی: «ابن عمربگوید: پیغمبر جفرمود: من نه گوشت سوسمار را مىخورم و نه آن را حرام مىنمایم».
۱۲٧۲- حدیث: «ابْنِ عُمَرَ، عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: كَانَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج، فِيهمْ سَعْدٌ، فَذَهَبُوا يَأْكُلُونَ مِنْ لَحْمٍ، فَنَادَتْهُمُ امْرَأَةٌ مِنْ بَعْضِ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ ج، إِنَّهُ لَحْمُ ضَبٍّ، فَأَمْسَكُوا فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: كُلُوا أَوِ اطْعَمُوا، فَإِنَّهُ حَلاَلٌ أَوْ قَالَ: لاَ بَأْسَ بِهِ وَلكِنَّهُ لَيْسَ مِنْ طَعَامِي» [۶۶۲].
یعنی: «عبدالله بن عمربگوید: عدّهاى از اصحاب پیغمبر جکه یکى از آنان سعد بن وقاص بود، مشغول خوردن گوشتى بودند، یکى از زنهاى پیغمبر جآنان را صدا کرد که این گوشت سوسمار است آن را نخورید، پیغمبر جگفت: «مانعى ندارد آن را بخورید، حلال است». یا فرمود: «خوردن آن مانعى ندارد، ولى این گوشت جزو غذاى من نیست و من آن را نمىخورم».
۱۲٧۳- حدیث: «خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ، أَنَّهُ دَخَلَ مَعَ رَسُولِ اللهِ ج، عَلَى مَيْمُونَةَ، وَهِيَ خَالَتُهُ، وَخَالَةُ ابْن عَبَّاسٍ، فَوَجَدُ عِنْدَهَا ضَبًّا مَحْنُوذًا قَدِمَتْ بِهِ أُخْتُهَا، حُفَيْدَةُ بِنْتُ الْحارِثِ، مِنْ نَجْدٍ فَقَدَّمَتِ الضَّبَّ لِرَسُولِ اللهِ ج وَكَانَ، قَلَّمَا يُقَدِّمُ يَدَهُ لِطَعَامٍ، حَتَّى يُحَدَّثَ بِهِ وَيُسَمَّى لَهُ فَأَهْوَى رَسُولُ اللهِ ج، يَدَهُ إِلَى الضَّبِّ، فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِنَ النِّسْوَةِ الْحُضُورِ: أَخْبِرْنَ رَسُولَ اللهِج، مَا قَدَّمْتُنَّ لَهُ، هُوَ الضَّبُّ يَا رَسُولَ اللهِ فَرَفَعَ رَسُولُ اللهِ ج، يَدَهُ عَنِ الضَّبِّ فَقَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ: أَحَرَامٌ الضَّبُّ يَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: لاَ، وَلكِنْ لَمْ يَكُنْ بِأَرْضِ قَوْمِي، فَأَجِدُنِي أَعَافُهُ، قَالَ خَالِدٌ: فَاجْتَرَرْتُهُ فَأَكَلْتُهُ، وَرَسُولُ اللهِ ج يَنْظُرُ إِلَيَّ» [۶۶۳].
یعنی: «خالد بن ولیدسگوید: با پیغمبر جبه نزد میمونه (که خاله خالد و ابن عباس بود) رفتیم، دیدیم حفیده دختر حارث خواهر میمونه سوسمار پخته شدهاى را از نجد براى میمونه آورده است، میمونه هم آن را پیش پیغمبر جگذاشت، پیغمبر جکمتر اتفاق مىافتاد قبل از اینکه بداند طعامى را که برایش آوردهاند چیست دست به سوى آن بکشد، ولى اینبار دست به سوى آن دراز کرد، وقتى که خواست از گوشت سوسمار بخورد یکى از زنانى که در مجلس حضور داشت گفت: شما اى زنان ! به پیغمبر جخبر دهید غذایى را که برایش آوردهاید چیست، اى رسول خدا! این گوشت سوسمار است، پیغمبر جاز آن دست کشید و آن را نخورد، خالد بن ولید گفت: اى رسول خدا! مگر گوشت سوسمار حرام است؟ پیغمبر جگفت: خیر، حرام نیست، ولى چون سوسمار در سرزمین ملت ما وجود ندارد، من از خوردن آن خوشم نمىآید، خالد گوید: آن را پیش خود کشیدم، وقتى آن را مىخوردم پیغمبر جبه من نگاه مىکرد».
۱۲٧۴- حدیث: «ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: أَهْدَتْ أُمُّ حُفَيْدٍ، خَالَةُ ابْنِ عَبَّاسٍ، إِلَى النَّبِيِّ ج، أَقِطًا وَسَمْنًا وَأَضُبًّا، فَأَكَلَ النَّبِيُّ ج مِنَ الأَقِطِ وَالسَّمْنِ، وَتَرَكَ الضَّبَّ تَقَذُّرًا.
قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَأُكِلَ عَلَى مَائِدَةِ رَسُولِ اللهِ ج، وَلَوْ حَرَامًا مَا أُكلَ عَلَى مَائِدَةِ رَسُولِ اللهِج» [۶۶۴].
یعنی: «ابن عباسبگوید: خالهاش (حفیده) امّ حفید کشک و روغن و گوشت سوسمار براى پیغمبر جبه هدیه آورده بود، پیغمبر جاز آن کشک و روغن خورد، ولى چون طبعاً از گوشت سوسمار تنفّر داشت، از آن دورى کرد، ابن عباس گوید: دیگران گوشت سوسمار را بر سفره پیغمبر جمىخوردند، اگر حرام بود بر سفره پیغمبر جخورده نمىشد».
(یعنى وقتى پیغمبر جمىدید بر سفره او گوشت سوسمار خورده مىشود، ولى خوردن آن را منع نمىکرد، دلیل بر حلال بودن آن مىباشد، و نخوردن پیغمبر جبه خاطر حرام بودن آن نبوده است، بلکه طبعاً از آن خوشش نیامده است).
[۶۶۱] أخرجه البخاري في: ٧۲ كتاب الذبائح والصيد: ۳۳ باب الضب. [۶۶۲] أخرجه البخاري في: ٩۵ كتاب أخبار الآحاد: ۶ باب خبر المرأة الواحدة. [۶۶۳] أخرجه البخاري في: ٧۰ كتاب الأطعمة: ۱۰ باب ما كان النبي جلا يأكل حتى يسمى له فيعلم ما هو. [۶۶۴] أخرجه البخاري في: ۵۱ كتاب الهبة: ٧ باب قبول الهدية.