باب ۸۲: مکه حرم است، شکار در آن و قطع گیاه و درختان آن نیز حرام است و برداشتن گمشده آن حرام است، مگر براى کسانى که قصد تملّک آن را ندارند و على الدوام آن را معرّفى مىکنند تا صاحبش پیدا مىشود
۸۵٩- حدیث: «ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج، يَوْمَ افْتَتَحَ مَكَّةَ: لاَ هِجْرَةَ وَلكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ، وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا، فَإِنَّ هذَا بَلَدٌ حَرَّمَ اللهُ يَوْمَ خَلَقَ السَّموَاتِ وَالأَرْضَ، وَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَإِنَّهُ لَمْ يَحِلَّ الْقِتَالُ فِيهِ َلأحَدٍ قَبْلِى، وَلَمْ يَحِلَّ لِي إِلاَّ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، فَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، لاَ يُعْضَدُ شَوْكُهُ، وَلاَ يُنَفَّرُ صَيْدُهُ، وَلاَ يَلْتَقِطُ لُقَطَتَهُ إِلاَّ مَنْ عَرَّفَهَا، وَلاَ يُخْتَلَى خَلاَهَا.
قَالَ الْعَبَّاسُ: يَا رَسُولَ اللهِ إِلاَّ الإِذْخِرَ فَإِنَّهُ لِقَيْنِهِمْ وَلِبُيُوتِهِمْ قَالَ: قَالَ: إِلاَّ الإِذْخِرَ» [۲۲۸].
یعنی: «ابن عباس گوید: روز فتح مکه پیغمبر جگفت: «با فتح مکه دیگر هجرت از مکه به مدینه واجب نیست ولى جهاد با کفّار و نیت پاک براى کارهاى خیر باقى است (قبلاً که به وسیله هجرت فضیلت و ثواب بسیار حاصل مىشد الآن این ثواب با جهاد و نیت پاک به دست مىآید) بنابراین هر وقت حاکم اسلام شما را به جهاد فرا خواند به جهاد بروید، خداوند به این شهر (مکه) از روزى که زمین و آسمانها را به وجود آورده است احترام بخشیده است و آن را حرم قرار داده است، و تا روز قیامت از جانب خدا به عنوان حرم باقى خواهد ماند، و براى هیچ کسى قبل از من حلال نبوده که در آن بجنگد و براى من هم حلال نشد مگر یک ساعت، این شهر بعنوان حرمالهى تاروزقیامت باقى خواهدماند، خارهایش کنده نمىشود، و حیوانهاى شکارى در آن تحت تعقیب قرار نمىگیرند، و گمشدههاى آن نباید برداشته شود مگر براى کسى که بخواهد آن را به صاحبش برگرداند وقصد تملّک آن را ندارد، و گیاههاى سبز آن قطع نمىگردد». عباس (عموى پیغمبر ج) گفت: اى رسول خدا! اجازه دهید قطع گیاه اذخر حرام نباشد چون مردم براى کوره آهنگرى و سوخت و پوشیدن سقف منزل بدان نیاز دارند، پیغمبر جفرمود: قطع اذخر (که گیاهى است معروف و خوشبو) حرام نیست».
۸۶۰- حدیث: «أَبِي شُرَيْحٍ، أَنَّهُ قَالَ لِعَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ، وَهُوَ يَبْعَثُ الْبُعُوثَ إِلى مَكَّةَ: ائْذَنْ لِي أَيُّهَا الأَمِيرُ أُحَدِّثْكَ قَوْلاً قَامَ بِهِ النَّبِيُّ ج، الْغَدَ مِنْ يَوْمِ الْفَتْحِ، سَمِعَتْهُ أُذُنَايَ، وَوَعَاهُ قَلْبِي، وَأَبْصَرَتْهُ عَيْنَايَ حِينَ تَكَلَّمَ بِهِ؛ حَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ مَكَّةَ حَرَّمَهَا اللهُ وَلَمْ يُحَرِّمْهَا النَّاسُ، فَلاَ يَحِلُّ لاِمْرِئٍ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ يَسْفِكَ بِهَا دَمًا، وَلاَ يَعْضِدَ بِهَا شَجَرَةً، فَإِنْ أَحَدٌ تَرَخَّصَ لِقِتَالِ رَسُولِ اللهِ ج فِيهَا، فَقُولُوا إِنَّ اللهَ قَدْ أَذِنَ لِرَسُولِهِ وَلَمْ يَأْذَنْ لَكُمْ، وَإِنَّمَا أَذِنَ لِي فِيهَا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، ثُمَّ عَادَتْ حُرْمَتُهَا الْيَوْمَ كَحُرْمَتِهَا بِالأَمْسِ، وَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فَقِيلَ لأبِي شُرَيْحٍ: مَا قَالَ عَمْرٌو قَالَ: أَنَا أَعْلَمُ مِنْكَ يَا شُرَيْحٍ لاَ يُعِيذُ عَاصِيًا وَلاَ فَارًّا بِدَمٍ وَلاَ فَارًّا بِخَرْبَةٍ» [۲۲٩].
یعنی: «ابو شریح گوید: عمرو بن سعید مىخواست براى جنگ با ابن زبیر لشکر به مکه بفرستد به او گفتم: اى امیر! اجازه دهید حدیثى را براى شما بیان کنم که پیغمبرجدر صبح روز فتح مکه آن را بیان نمود و با گوشهایم آن را از پیغمبر جشنیدم و قلبم آن را حفظ نمود، با چشمانم مىدیدم که پیغمبر جبه آن تلفظ مىکرد، پیغمبر جحمد و ثناى خدا را به جاى آورد، بعد فرمود: «مکه از جانب خدا حرم قرار داده شده است و احترام آن تنها بر حسب عادت مردم نیست بلکه امرى است الهى، براى کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد حلال نیست که در مکه خون ریزى کند و درختى را در آن قطع نماید، اگر کسى به خود اجازه دهد که با رسول خدا در مکه بجنگد، به او اعلام کنید که این حق براى رسول خداست، نه براى او، تنها یک ساعت در روز فتح مکه به من اجازه داده شد که در آن بجنگم، بعد از این ساعت حرمت مکه به همان حالت قبلى خود در روز پیش برگشت». پیغمبر جفرمود: «حاضرین این موضوع را به غائبین برسانند».
به ابو شریح گفتند: عمرو بن سعید در جواب شما چه گفت، گفت: عمرو گفت: من از شما عالمتر هستم اى ابو شریح، کسانى که طغیان مىکنند و یا خونى به گردن دارند، و یا دزدى و خیانتى کردهاند، مکه به آنان پناهندگى نمىدهد و این گونه افراد از اجراى حدود الهى به واسطه وجودشان در مکه معاف نخواهند شد.
(لذا بر همه مسلمانان لازم است از هرگونه اعمالى که منافى حرمت مکه است پرهیز نمایند و این سرزمین امن الهى را با فساد و جنگ و اذیت و آزار حتّى اذیت حیوان و قطع اشجار آلوده نسازند، امّا کسانى که مرتکب قتل و خیانت و جنایت مىشوند به واسطه پناه بردن به مکه از اجراى حدّ شرعى معاف نخواهند شد) [۲۳۰].
۸۶۱- حدیث: «أَبِي هُرَيْرَةَس، قَالَ: لَمَّا فَتَحَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ ج مَكَّةَ، قَامَ فِي النَّاسِ فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللهَ حَبَسَ عَنْ مَكَّةَ الْفِيلَ، وَسَلَّطَ عَلَيْهَا رَسُولَهُ وَالْمُؤْمِنِينَ فَإِنَّهَا لاَ تَحِلُّ َلأحَدٍ كَانَ قَبْلِي، وَإِنَّهَا أُحِلَّتْ لِي سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، وَإِنَّهَا لاَ تَحِلُّ َلأحَدٍ بَعْدِي، فَلاَ يُنَفَّرُ صَيْدُهَا، وَلاَ يُخْتَلَى شَوْكُهَا، وَلاَ تَحِلُّ سَاقِطَتُهَا إِلاَّ لِمُنْشِدٍ، وَمَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِيلٌ فَهُوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ: إِمَّا أَنْ يُفْدَى وَإِمَّا أَنْ يُقِيدَ فَقَالَ الْعَبَّاسُ: إِلاَّ الإِذْخِرَ، فَإِنَّا نَجْعَلُهُ لِقُبُورِنَا وَبُيُوتِنَا؛ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِلاَّ الإِذْخِرَ فَقَامَ أَبُو شَاهٍ، رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ؛ فَقَالَ: اكْتُبُوا لِي يَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: اكْتُبُوا َلأبِي شَاهٍ» [۲۳۱].
یعنی: «ابو هریرهسگوید: وقتى که خداوند مکه را براى پیغمبر جفتح کرد، پیغمبر جبه میان مردم آمد و سپاس و ستایش خدا را به جاى آورد، و گفت: «خداوند (اصحاب) فیل را از داخل شدن به مکه منع نمود، ولى رسول خدا و مسلمانان را برآن مسلّط گردانید، حرمت مکه براى هیچ کسى قبل از من حلال نشده است، و تنها یک ساعت در روز (فتح مکه) براى من حلال شد، بعد از من هم براى کس دیگرى حلال نخواهد شد، بنابراین حیوانهاى شکارى مکه را تعقیب نکنید، گیاه و خار آن را قطع ننمایید، حلال نیست گمشده آن برداشته شود مگر براى کسى که مىخواهد آن را به صاحبش برگرداند و قصد تملک آن را ندارد، کسى که یکى از بستگانش را مىکشند، در بین دو امر مختار است یا دیه و خونبها را از قاتل بگیرد، یا قاتل را قصاص نماید». عباس (عموى پیغمبر ج) گفت: اجازه بده تا گیاه (اذخر) را قطع کنیم، چون به آن نیاز داریم و سقف گورها و مـنازل خود را به آن مىپوشانیم، پیغمبر جگفت: «قطع گیاه اذخر آزاد است». یک نفر از اهل یمن به نام ابو شاه، بلند شد و گفت: اى رسول خدا! این حدیث را برایم بنویسید، پیغمبر جگفت: آن را براى ابو شاه بنویسید».
[۲۲۸] أخرجه البخاري في: ۲۸ كتاب جزاء الصيد: ۱۰ باب لا يحل القتال بمكة. [۲۲٩] أخرجه البخاري في: ۳ كتاب العلم: ۳٧ باب ليبلغ العلم الشاهد الغائب. [۲۳۰] شرح نووى بر مسلم، ج ٩، ص ۱۲. [۲۳۱] أخرجه البخاري في: ۴۵ كتاب اللقطة: ٧ باب كيف تعرّف لقطة أهل مكة.