ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد دوم

فهرست کتاب

باب ۸۵: فضیلت و احترام مدینه و اینکه پیغمبر ج دعا کرده است که صاحب برکت باشد، و مدینه هم حرم است و شکار در حرم مدینه و قطع اشجار آن جایز نیست و بیان محدود حرم مدینه

باب ۸۵: فضیلت و احترام مدینه و اینکه پیغمبر ج دعا کرده است که صاحب برکت باشد، و مدینه هم حرم است و شکار در حرم مدینه و قطع اشجار آن جایز نیست و بیان محدود حرم مدینه

۸۶۳- حدیث: «عَبْدِ اللهِ بْنِ زَيْدٍس، عَنِ النَّبِيِّ ج: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ حَرَّمَ مَكَّةَ وَدَعَا لَهَا وَحَرَّمْتُ الْمَدِينَةَ كَمَا حَرَّمَ إِبْرَاهِيمُ مَكَّةَ وَدَعَوْتُ لَهَا، فِي مُدِّهَا وَصَاعِهَا، مِثْلَ مَا دَعَا إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لِمَكَّةَ» [۲۳۳].

یعنی: «عبدالله بن زید گوید: پیغمبر جگفت: ابراهیم مکه را حرم امن الهى قرار داد و براى آن دعاى خیر و برکت کرد، من هم مدینه را حرم امن الهى قرار مى‌دهم، همانگونه که ابراهیم مکه را حرم قرار داد، دعا کردم که خداوند در کیل و پیمانه آن (یعنى در ارزاق آن) خیر و برکت قرار دهد، همانگونه که ابراهیم÷براى مکه دعاى برکت نمود».

۸۶۴- حدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج لأبِي طَلْحَةَ الْتَمِسْ غُلاَمًا مِنْ غِلْمَانِكُمْ يَخْدُمُنِي فَخَرَجَ أَبُو طَلْحَةَ يُرْدِفنِي وَرَاءَهُ، فَكُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللهِ ج كُلَّمَا نَزَلَ، فَكُنْتُ أَسْمَعُهُ يُكْثِرُ أَنْ يَقُولَ: اللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَالْعَجْزِ وَالْكَسَلِ، وَالْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَضَلَعِ الدَّيْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ فَلَمْ أَزَلْ أَخْدُمُهُ حَتَّى أَقْبَلْنَا مِنْ خَيْبَرَ، وَأَقْبَلَ بِصَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ، قَدْ حَازَهَا، فَكُنْتُ أَرَاهُ يُحَوِّى وَرَاءَهُ بِعَبَاءَةٍ أَوْ بِكِسَاءٍ، ثُمَّ يُرْدِفُهَا وَرَاءَهُ، حَتَّى إِذَا كُنَّا بِالصَّهْبَاءِ صَنَعَ حَيْسًا فِي نِطَعٍ، ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَدَعَوْتُ رِجَالاً فَأَكَلُوا، وَكَانَ ذَلِكَ بِنَاءَهُ بِهَا ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى إِذَا بَدَا لَهُ أُحُدٌ؛ قَالَ: هذَا جَبَلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ فَلَمَّا أَشْرَفَ عَلَى الْمَدِينَةِ، قَالَ: اللّهُمَّ إِنِّي أُحَرِّمُ مَا بَيْنَ جَبَلَيْهَا مِثْلَ مَا حَرَّمَ بِهِ إِبْرَاهِيمُ مَكَّةَ، اللّهُمَّ بَارِكْ لَهُمْ فِي مُدِّهِمْ وَصَاعِهِمْ» [۲۳۴].

یعنی: «انس بن مالک گوید: پیغمبر جبه ابو طلحه گفت: یک نفر جوان را در بین جوانان خودتان برایم پیدا کن تا مرا خدمت کند». ابو طلحه هم مرا پشت سر خود سوارکرد وپیش پیغمبر جرفتیم، پس ازآن همیشه وهمه جا من خدمتگزار پیغمبر جبودم، اکثر مى‌شنیدم که مى‌فرمود: «خداوندا! به تو پناه مى‌آورم از شرّ هم و غم و از شرّ ناتوانى و تنبلى، از شرّ بخل و ترس و از شرّ خم شدن کمر در زیر بار قرض، و از شرّ قهر و خشونت صاحب قرض». همینطور در خدمت پیغمبر جبودم تا اینکه از غزوه خیبر برگشتیم و پیامبر با صفیه بنت حیى (که جزو غنایم خیبر بود) روبرو شد، آن را براى خود انتخاب نمود سپس جایى را بر پشت شترش آماده نمود و صفیه را پشت سر خود بر آن سوار کرد، تا اینکه به محلى به نام صهباء رسیدیم، در آنجا غذایى از خرما و کشک و روغن درست کرد، مرا فرستاد چند نفر را دعوت کردم، ایشان آمدند غذا را خوردند، این مراسم به عنوان مجلس عروسى با صفیه بود. آنگاه پیغمبر جبه طرف مدینه حرکت نمود، تا اینکه کوه اُحد ظاهر شد، گفت: «این کوهى است که ما را دوست دارد و ما هم او را دوست داریم». وقتى که نزدیکتر شد، از نقطه بلندى مدینه را تماشا نمود، گفت: «خداوندا! من بین دو کوهى را که مدینه در میان آن‌ها واقع شده است حرم قرار مى‌دهم، همانگونه که ابراهیم مکه را حرم قرار داد، چیزهایى که در حرم مکه حرام است در حرم مدینه نیز حرام مى‌باشد. خداوندا! خیر و برکت در ارزاق و غلّات اهل مدینه قرار بده».

۸۶۵- حدیث: «أَنَسٍ عَنْ عَاصِمٍ، قَالَ: قُلْتُ َلأنَسٍ أَحَرَّمَ رَسُولُ اللهِ ج الْمَدِينَةَ قَالَ: نَعَمْ مَا بَيْنَ كَذَا إِلَى كَذَا، لاَ يُقْطَعُ شَجَرُهَا، مَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثًا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِين.

قَالَ عَاصِمٌ: فَأَخْبَرَنِي مُوسى بْنُ أَنَسٍ أَنَّهُ قَالَ، أَوْ آوَى مُحْدِثًا» [۲۳۵].

یعنی: «عاصم گوید: از انس پرسیدم: آیا رسول خدا مدینه را حرم قرار داد؟ گفت: بلى، مابین فلان جا تا فلان جا در مدینه حرم است، درخت‌هایش نباید قطع شود، کسى که ظلم و فساد و بدعتى را در آن به وجود آورد، لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگى بر او باد.

عاصم گوید: موسى پسر انس به من گفت: پدرش این جمله را: (کسى که به ظالم یا فاسدى در مدینه پناه دهد) هم اضافه کرد».

(یعنى کسانى که ظلم و فساد به وجود مى‌آورند و کسانى که به ظالمین و فاسدین کمک مى‌کنند و آنان را پناه مى‌دهند مشمول لعنت خدا و فرشتگان و مردم مى‌باشند).

۸۶۶- حدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍس، أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج، قَالَ: اللّهُمَّ بَارِكْ لَهُمْ فِي مِكْيَالِهِمْ، وَبَارِكْ لَهُمْ فِي صَاعِهِمْ وَمُدِّهِمْ يَعْنِي أَهْلَ الْمَدِينَةِ» [۲۳۶].

یعنی: «انس بن مالک گوید: که پیغمبر جبراى اهل مدینه دعا کرد، گفت: خداوندا! خیر و برکت را در ارزاق و غلّات اهل مدینه قرار بده».

۸۶٧- حدیث: «أَنَسٍس، عَنِ النَّبِيِّ ج، قَالَ: اللّهُمَّ اجْعَلْ بِالْمَدِينَةِ ضِعْفَيْ مَا جَعَلْتَ بِمَكَّةَ مِنَ الْبَرَكَةِ» [۲۳٧].

یعنی: «انس گوید: پیغمبر جگفت: خداوندا! خیر و برکت مدینه را دو برابر خیر و برکت مکه بگردان».

۸۶۸- حدیث: «عَلِيٍّس خَطَبَ عَلَى مِنْبَرٍ مِنْ آجُرٍّ وَعَلَيْهِ سَيْفٌ فِيهِ صَحِيفَةٌ مُعَلَّقَةٌ، فَقَالَ: وَاللهِ مَا عِنْدَنَا مِنْ كِتَابٍ يُقْرَأُ إِلاَّ كِتَابُ اللهِ، وَمَا فِي هذِهِ الصَّحِيفَةِ فَنَشَرَهَا فَإِذَا فِيهَا: أَسْنَانُ الإِبِلِ؛ وَإِذَا فِيهَا: الْمَدِينَةُ حَرَمٌ مِنْ عَيْرٍ إِلَى كَذَا، فَمَنْ أَحْدَثَ فِيهَا حَدَثًا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، لاَ يَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلاَ عَدْلاً؛ وَإِذَا فِيهِ: ذِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ وَاحِدَةٌ يَسْعَى بِهَا أَدْنَاهُمْ، فَمَنْ أَخْفَرَ مُسْلِمًا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، لاَ يَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلاَ عَدْلاً؛ وَإِذَا فِيهَا: مَنْ وَالَى قَوْمًا بِغَيْرِ إِذْنِ مَوَالِيهِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، لاَ يَقْبَلُ اللهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلاَ عَدْلاً» [۲۳۸].

یعنی: «على بن ابى طالب بر منبرى که از آجر ساخته شده بود، خطبه خواند، و شمشیرى را بر کمر داشت که نامه‌اى به آن شمشیر آویزان کرده بود، على گفت: قسم به خدا کتابى که قابل خواندن باشد، جز کتاب خدا و آنچه که در این نامه است هیچ کتاب دیگرى پیش ما نیست، آن وقت نامه را باز کرد، موضوع شتر دیه و تعداد آن‌ها در قتل عمد و شبه عمد و خطاء، در آن وجود داشت. یکى دیگر از مطالب موجود در نامه این بود: مدینه از کوه عیر تا فلان جا حرم امن الهى است، کسى که در آن ظلم و فساد و بدعتى به وجود بیاورد، لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگى بر او باد، چنین شخصى خیر و احسان و فدیه و توبه‌اش پیش خداوند پذیرفته نمى‌شود. یکى دیگر از مطالب نامه این بود: امان دادن همه مسلمانان یکى است و هر مسلمانى حق دارد به کافرى که مى‌خواهد امان بدهد، ضعیف‌ترین مسلمانان (مانند برده و زن و...) از این حق برخوردارند، کسى که به امان دادن مسلمان به کافر بى‌اعتنایى کند و آن را نقض نماید، لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگى بر او باد، خیر و احسان و توبه و فدیه او پیش خداوند پذیرفته نمى‌شود. مطلب دیگر نامه این بود: کسى که خود را به قوم و طایفه‌اى نسبت دهد و آنان را ولى و سرپرست و وارث خود قرار دهد، و نزدیکان و سرپرستان و وارثین حقیقى او به این امر راضى نباشند، لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگى بر او باد، و خیر و احسان و فدیه و توبه او پیش خداوند پذیرفته نمى‌شود».

«أسنان الإبل: شتر دیه و تعداد آن‌ها در قتل‌هاى عمد و شبه عمد و خطا. لا صرفاً ولا عدلاً: هیچ خیر و احسانى از او پذیرفته نمى‌شود. ذمّة المسلمين: امان دادن به کافر به وسیله مسلمانان. اخفر: نقض عهد نماید».

۸۶٩- حدیث: «أَبِي هُرَيْرَةَس، أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: لَوْ رَأَيْتُ الظِّبَاءَ بِالْمَدِينَةِ تَرْتَعُ مَا ذَعَرْتُهَا قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: مَا بَيْنَ لابَتَيْهَا حَرَامٌ» [۲۳٩].

یعنی: «ابوهریرهسگوید: اگر ببینم آهوهایى در مدینه مشغول چریدن هستند آن‌ها را نمى‌ترسانم و فرارشان نمى‌دهم، چون پیغمبر جگفت: مابین دو منطقه سنگلاخ مدینه، حرم است».

«لابة: زمینى است که داراى سنگ‌هاى سیاه است و مدینه در بین دو منطقه‌اى قرار دارد که داراى سنگ‌هاى سیاه مى‌باشد».

[۲۳۳] أخرجه البخاري في: ۳۴ كتاب البيوع: ۵۳ باب بركة صاع النبي جومدهم. [۲۳۴] أخرجه البخاري في: ٧۰ كتاب الأطعمة: ۲۸ باب الحيس. [۲۳۵] أخرجه البخاري في: ٩۶ كتاب الاعتصام: ۶ باب إثم من آوى محدثا. [۲۳۶] أخرجه البخاري في: ۳۴ كتاب البيوع: ۵۳ باب بركة صاع النبي ومدهم. [۲۳٧] أخرجه البخاري في: ۲٩ كتاب فضائل المدينة: ۱۰ باب المدينة تنفي الخبث. [۲۳۸] أخرجه البخاري في: ٩۶ كتاب الاعتصام: ۵ باب ما يكره من التعمق والتنازع في العلم والغلوّ في الدين والبدع. [۲۳٩] أخرجه البخاري في: ۲٩ كتاب فضائل المدينة: ۴ باب لابتى المدينة.