باب ۲: حقّ ولاء بر عبدى که آزاد مىشود مختص آزادکننده آن است
٩۶۰- حدیث: «عَائِشَةَ أَنَّ بَرِيرَةَ جَاءَتْ تَسْتَعِينُهَا فِي كِتَابَتِهَا، وَلَمْ تَكُنْ قَضَتْ مِنْ كِتَابَتِهَا شَيْئًا قَالَتْ لَهَا عَائِشَةُ: ارْجِعِي إِلَى أَهْلِكِ فَإِنْ أَحَبُّوا أَنْ أَقْضِيَ عَنْكِ كِتَابَتَكِ وَيَكُونَ وَلاَؤُكِ لِي فَعَلْتُ فَذَكَرَتْ ذلِكَ بَرِيرَةُ َلأهْلِهَا فَأَبَوْا، وَقَالُوا: إِنْ شَاءَتْ أَنْ تَحْتَسِبَ عَلَيْكِ فَلْتَفْعَلْ وَيَكُونَ وَلاَؤُكِ لَنَا؛ فَذَكَرَتْ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ ج، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللهِ ج: ابْتَاعِي فَأَعْتِقِي، فَإِنَّمَا الْوَلاَءُ لِمَنْ أَعْتَقَ قَالَ، ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللهِ ج، فَقَالَ: مَا بَالُ أُنَاسٍ يَشْتَرِطُونَ شُرُوطًا لَيْسَتْ فِي كَتَابِ اللهِ، مَنِ اشْتَرَطَ شَرْطًا لَيْسَ فِي كِتَابِ اللهِ فَلَيْسَ لَهُ، وَإِنْ شَرَطَ مِائَةَ شَرْطٍ، شَرْطُ اللهِ أَحَقُّ وَأَوْثَقُ» [۳۳۸].
یعنی: «عایشه گوید: که بریره به نزد من آمد، و براى مالى که تعهد کرده بود که در مقابل آزادى خود به مالکش بدهد از من کمک خواست، چون هیچ قسطى را از این تعهد خود پرداخت نکرده بود، به او گفتم: پیش خانوادهات برگرد، اگر آنان مایل باشند، من این مالى را که شما تعهد کردهاى مىدهم، به شرط اینکه حق ولاء بر شما براى من باشد، بریره این مطلب را به نزدیکانش گفت، ایشان این را قبول نکردند، گفتند: اگر عایشه مىخواهد محض رضاى خدا به شما کمک کند مانعى نیست، ولى باید حق ولاء بر شما براى ما باقى باشد والّا ما قبول نخواهیم کرد».
عایشه جریان را به پیغمبر جگفت: پیغمبر جبه او گفت: «بریره را از مالکینش خریدارى کن و او را آزاد بنما و حق ولاء براى کسى است که آزادکننده است».
سپس پیغمبر جبلند شد و گفت: چرا عدّهاى شرایطى را که در کتاب خدا نیست در معاملات خود درنظر مىگیرند، اگر صد شرط از این گونه شرطها را درنظر بگیرند حتّى یکى از آنها ارزش و اعتبار ندارد، تنها شرطى معتبر است که خدا به آن راضى باشد».
(لازم به توضیح است وقتى که کسى بردهاى را آزاد مىنماید حق و رابطهاى به اسم ولاء در بین او و برده آزاد شده به وجود مىآید که به موجب آن، شخص آزاد کنند به هنگام فوت شخص آزاد شده از او ارث مىبرد و این حق امرى است ثابت و قابل انتقال به غیر نمىباشد).
«كتابت: در اصطلاح علماى فقهى آن است که شخصى با بردهاش توافق مىنمایند هرگاه این برده مقدار مشخصى از مال یا پول را به مالکش بدهد آزاد شود».
٩۶۱- حدیث: «عَائِشَةَ، زَوْجِ النَّبِيِّ ج، قَالَتْ: كَانَ فِي بَرِيرَةَ ثَلاَثُ سُنَنٍ: إِحْدَى السُّنَنِ أَنَّهَا أُعْتِقَتْ فَخُيِّرَتْ فِي زَوْجِهَا، وَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: الْوَلاَءُ لِمَنْ أَعْتَقَ وَدَخَلَ رَسُولُ اللهِ ج وَالْبُرْمَةُ تَفُورُ بِلَحْمٍ، فَقُرِّبَ إِلَيْهِ خُبْزٌ وَأُدْمٌ مِنْ أُدْمِ الْبَيْتِ؛ فَقَالَ: أَلَمْ أَرَ الْبُرْمَةَ فِيهَا لَحْمٌ قَالُوا: بَلَى، وَلكِنْ ذَلِكَ لَحْمٌ تُصُدِّقَ بِهِ عَلَى بَرِيرَةَ، وَأَنْتَ لاَ تَأْكُلُ الصَّدَقَةَ؛ قَالَ: عَلَيْهَا صَدَقَةٌ وَلَنَا هَدِيَّةٌ» [۳۳٩].
یعنی: «عایشه همسر پیغمبر جگوید: سه حکم شرعى و سه سنّت پیغمبر جبه جواسطه بریره براى مردم آشکار و معلوم گردید، یکى از این سه سنّت این است که او آزاد شد و بعد از آزادى مخیر گردید که پیش شوهرش (که برده بود) بماند و یا نکاحش را فسخ کند، دومى: پیغمبر جگفت: «حقّ ولاء خاص آزادکننده است (و به کس دیگرى منتقل نمىگردد)». سومى: وقتى که پیغمبر جبه منزل آمد دید که دیک غذا پر از گوشت است، آنگاه مقدارى نان و خورشت را براى پیغمبر جآوردند، پیغمبر جگفت: «دیدم دیک پر از گوشت است چرا گوشت را نیاوردید؟!».
گفتند: بلى، در دیک گوشت هست، ولى گوشتى است که به عنوان صدقه به بریره داده شده است و شما هم صدقه نمىخورى، پیغمبر جگفت: «براى بریره صدقه است ولى براى من هدیه مىباشد»، (یعنى وقتى که چیزى به عنوان صدقه به شخصى داده شد آن چیز به ملکیت او در مىآید اگر این شخص هم آن را ببخشد حکم هدیه دارد نه صدقه)».
[۳۳۸] أخرجه البخاري في: ۵۰ كتاب المكاتب: ۲ باب ما يجوز من شروط المكاتب. [۳۳٩] أخرجه البخاري في: ۶۸ كتاب الطلاق: ۱۴ باب لا يكون بيع الأمة طلاقا.